خاطره

به یاد نگارنده ع ش ق
این شعرو به یاد روزای خوشمون واست نوشتم میدونم که هر دومون این شعر رو دوست داریم.......این شعر منو یاد یه جمعه توی تیرماه ۸۲ انداخت یادته گفتم اینو به یاد من گوش کن .... پس به یاد خاطرات با هم بودن اینو بخون
با سقوط دستای ما در تنم چیزی فرو ریخت
هجرتت اوج صدامو از فراز شاخه آویخت
بی تو باید مرد و پژمرد
زیر خاک باغچه پوسید
فصلی که من با تو ما شد
فصل سبز خواهش من
فصلی که ما بی تو من شد
فصل خاکستری من
تو بگو جزء تو کدوم رود ناجی لب تشنگی بود
جزء تو آغوش کدوم باد سایه گاه خستگی بود
بی تو باید.........بی تو باید
تا نفس دارم ببارم
من برای گریه کردن شونه هاتو کم میارم
چشم تو با هق هق من با شکستن آشنا نیست
این شکستن بیصدا بود هر صدایی که صدا نیست
ای رفیق ناخوشی ها
این خوشی باید بمیره
جزء تو همراهی ندارم تا شب از من پس بگیره
با تو بدرود ای مسافر هجرت تو بی خطر باد
پر تپش باشه دلی که خون به رگهای تنم داد 
فصلی که من با تو ما شد
فصل سبز خواهش من
فصلی که ما بی تو من شد
فصل خاکستری من
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد