اخرین یاداشت

به یاد نگارنده ع ش ق
سلام مهربون من! حالت چطوره؟ خوبی؟ من که اصلا خوب نیستم چون دلم خیلی خیلی برات تنگ شده خیلی بیشتر از اونی که فکر میکنی!!!جای خالیتو نمی تونم با هیچی پر کنم حتی با خاطراتمون، حتی با بخاطر آوردن لحن گرم و صمیمی صدات، حتی عکسامون( اوون عکس دو نفره یادت میاد؟؟!! اون هم نتونست منو قانع کنه!!!) دیگه انتظار هم نمی تونم بکشم چون دیگه هیچ امیدی نیست به بازگشت همه چیز(البته به قول تو همیشه امید هست اما حالا بهم ثابت شد اون چیزایی که قبلا هم به اسم امید خودمو باهاش دلداری میدادم امید نبود بلکه دلخوشی بود که من واسه رسیدن به تو برای این دل تنهام زمزمه میکردم)ولی فقط اینو میدونم که خیلی دلم واست تنگ شده واسه مهربونیات، خندیدنات، حرف زدنت........ البته میدونم که اینا زیاد برات خوشایند نیست چون میخواستی ازت تنفر پیدا کنم تو اونقدر این موضوع واست مهم بود که حتی به التماسام توجهی نکردی!!! تو حتی لزرش و بغضی که از شدت ناراحتی تو صدام نشسته بود رو تشخیص ندادی!! نوای هق هق گریه هام رو هم نشنیدی!!حتی صدای شکسته شدن دل تنهام رو هم نشنیدی!!! چشمای پر از اشکم رو هم که یه روز عاشقش بودی رو هم ندیدی!!! حتی شکسته شدن غروری که همیشه بهش افتخار میکردی و دوستش داشتی رو ندیدی............تو اصلا نفهمیدی زمان رو گم کردم و خودم هم توش گم شدم........هیچی رو ندیدی.....هیچی رو نشنیدی........هیچی رو نفهمیدی........فقط تنفر برات مهم بود....... فقط تنفر.......لعنت به تنفری که میخواست میون من و تو خط جدایی بکشه.اما من حس کردم اون چیزایی که تو باهاش بیگانه بودی، لمس کردم اون همه تلخی رو ،دیدم تمام اون چیزایی که تو ندیدیشون ، شنیدم کل صداهایی که دال بر جدایی من و تو بود و آخر سر هم شکستم.مگه شکستنم برات مهم بود؟ نه تو هیچی برات مهم نبود هیچی.تنها چیزی که برات مهم بود فراموشی بود و تنفر آخه میگفتی اینا به نفعمه و من قرار بخاطر اینا بهت مدیون شم!!!!!راستی موندم بعدا چه جوری بهت ادای دین کنم؟؟؟؟؟؟ ادای دین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی میدونی چیه با وجود تموم این حرفا
به یکتایی و یگانگی خدا قسم که هنوزم با تمامی وجود دوستت دارم مهربونم
من هیچ وقت نمی تونم فراموشت کنم و ازت متنفر شم مگه آدم میتونه اولین عشقش، کسی با تمامی وجود دوستش داره و بهش عشق می ورزه رو به همین راحتی فراموشی بسپره و ازش متنفر شه. همچین چیزی اصلا امکان نداره مگر اینکه اون شخص واقعا عاشق نباشه پس اون کار خیلی واسش راحته 
عاشق اگر بیند ستم،کی شکوه از یارش کند 
بلبل نمی رنجد ز گل،هر چند آزارش کند
مهربونترین سنگ صبورم
این شعر رو واست می نویسم من خیلی دوستش دارم می دونم تو هم این شعرو خیلی دوست داری پس اینو از من قبول کن و بدون که هر جا باشی
من دوستت دارم و تو برام بهترینی عزیز من
بی‌تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم،
همه‌تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه‌ی جانم، گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه‌ی ماه فروریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید: تو به من گفتی:
ـ «از این عشق حذر کن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینه‌ی عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است؛
باش فردا، که دلت بادگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!»
با تو گفتم: «حذر از عشق!؟ ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم...»
بازگفتم که: «تو صیادی و من آهوی دشتم
تا بدام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!»
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله‌ی تلخی زد و بگریخت...
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که: دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آرزده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...
بی‌تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
*************************************************************
بگذار شعری بگویم
شورانگیزتر از چشمهای تو
در چشمانت طلوعی است
که مرا به خورشید میرساند
و غروبی که مرا
به مزار روزهای بر باد رفته میبرد
در چشمهای زلال تو
خواب پرندگان تعبیر میشود
و سفر
قصه ایست
که با نگاه تو نوشته میشود
در چشمهای تو طلوعی است...........
در چشمهای تو غروبی است............
***************************************************************
show me the meaning of being lonely
,SO MANY WORDS FOR THE BROKEN HEART
IT'S HARD TO SEE AND IT COMES ALONE
................SO HARD TO READ WALK WITH ME AND AGAIN
TELL ME WHY I CAN'T BE THERE WHERE YOU ARE
THERE'S SOMETHING MISSING IN MY HEART
THERE'S NOWHERE TO RUN,I HAVE NO PLACE TO GO
.................SURRENDER MY HEART TO YOU BY THE END SO
YOU ARE MISSING IN MY HEART ,I WANNA BE IN YOUR SIDE
TELL ME WHY I CAN'T BE THERE WHERE YOU ARE
THERE'S SOMETHING MISSING IN MY HEART ,SO
SHOW ME THE MEANING OF BEING LONELY
***************************************************************
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده
غم عشق تورو من با کی بگم
همه حرفا که آخه گفتنی نیست............
***************************************************************
دل هیچکی مثل من غربت اینجا رو نداره
دیگه حرفای علاقه همه مردن تو دلم
بی تو بودن خیلی وقت که گذشته
با تو بودن مثل مهر سرنوشته
دیگه اسم تورو هی زمزمه کردن
واسه من نه تو میشه نه فرقی داره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
***************************************************************
ازش می پرسم این حرفایی که میزنی چه معنایی میده؟؟یه خورده مکث میکنه و پس از اون با صدایی که انگار از ته چاه در میاد میگه یعنی خداحافظ واسه همیشه..................
مات و مبهوت نیگاش میکنم و میگم خداحافظ واسه همیشه؟؟؟؟؟؟ به همین آسوونی!!!به همین راحتی!!!! زل میزنه تو چشمامو میگه قرارموون از اول هم همین بوده،این که چیز جدیدی نیست.احساس میکنم با این حرفش قلبم از جا کنده میشه،اشکام مثل ابر بهاری از چشمام سرازیر میشن.............از پشت سیل اشک بهش نگاه میکنم و با صدایی که سعی در پنهوون کردن لرزشش دارم میگم پس خاطراتمون رو چیکار کنم؟؟؟با این دل بهوونه گیر چه کنم؟؟؟پس عشقی که نسبت به تو پیدا کردم چی میشه؟؟؟سکوت میکنه و هیچی نمیگه.....سکوتش کلافه ام میکنه بهش میگم پس چرا جوابمو نمیدی یه چیزی بگو آخه بغض داره خفه ام میکنه اما اون میگه جوابی ندارم بدم!!!!!!!!!!!!! با این حرفش کل خاطرات این چند ماهمون،کل حرفاش(گلرو نذار برم....نذار برم......نذار برم)یهو میاد تو ذهنم ..........به خودم میگم آیا واقعا اینه پایانی که با امید منتظرش بودم
*******************************************************************
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد
تا قیامت دل من گریه میخواد
قصه گذشته های خوب ما
خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن
حالا باید سر رو زانوم بذارم
تا قیامت اشک حسرت ببارم
******************************************************************* 
این چند جمله رو هیچ وقت فراموش نکن
یادت نره دوستت دارم
خیلی دلم تنگ برات
دارو ندارمو بگیر مال خودت مال چشات
خورشیدو بردارو بیا آفتابی شو بخاطرم
قرارمون ساعت عشق
کنار دلشوره زدن
کنار دلواپسیا ترس یه وقت نیومدن
قرارمون یادت نره،دیر نکنی منتظرم
قرارمون کنار گل
که سربه زیر عطر توست
تو چین چین دامنی که
هزارتا بغضو میشه شست
قرارمون یادت نره،دیر نکنی منتظرم
یادت نره دوستت دارم
خیلی دلم تنگ برات
دارو ندارمو بگیر مال خودت مال چشات
                                                     پایان!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نظرات 10 + ارسال نظر

مطالب بروز شده:شعرآقا پلیس_بچه بسیجی_شعر جدید یار دبستانی من_کاریکاتور از گروه فشار_فرهنگ لغت گروه فشار____________________بزودی متن سعید عسگر =عشق+2) (نوشته های مدیر مسئول هر هفته تغییر خواهد کرد

محمد 1382/04/10 ساعت 11:59 ق.ظ http://asheghanehh.persianblog.com

سلام بلاگ جالبی دارید!موفق باشید! یا حق...

Hossein 1382/04/11 ساعت 01:15 ق.ظ http://lucentears.blogsky.com

سلام . اولین باره میام اینجا . ولی نمیدونم چرا فونت ها به هم ریخته است؟؟؟؟

مطالب بروز شد:(12/4/1382):::::::::فرار ابراهیم نبوی به فرانسه--------1روزبازداشت من-----------سعید عسگر=2+عشق و شعر یک باتوم دارم برقیه)

خیلی اوضاعت درام شده گلرو...
هر چند به هزار زحمت اسمتو یاد گرفتم ... ولی قراره اینجا نگم ...

راستی ؟! خیلی ناراحت میشم وقتی این حرفا رو میخونم ..
امید وارم همش زائئده تخیلاتت باشه ... و حقیقت ...

شاد باشی .. حتی در غم ها

سلام منکه مدتیه بهت لینک دادم ولی تو نه لینک دادی نه اومدی سراغم

Hossein 1382/04/21 ساعت 11:05 ب.ظ http://lucentears.blogsky.com

سلام دوست خوبم. حالا دیگه بی خبر میایی؟؟؟ هیچ چی هم که نمی گی. یادت باشه ولی من خودم دیر یا زود پیدات میکنم‌:).

Hossein 1382/04/21 ساعت 11:08 ب.ظ http://lucentears.blogsky.com

الان کامنت های قبلی رو خوندم دیدم قبلا هم اومدم. ولی به خاطر مشکل فونتها نتونسته بودم چیزی ببینم. معذرت زیاد.

Hossein 1382/04/21 ساعت 11:09 ب.ظ http://lucentears.blogsky.com

این ها رم سیو کردم که سر فرصت بخونم.

سلام

غیر از عشق و عاشقی و قلب تیر خورده هیچ موضوع مهمی تو زندگی نیست ؟؟؟ درس کار پدر مادر..... اینا نیستن. گشنگی نکشیده که عاشقی یادش بره

موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد