زمزمه های دلتنگی

به یاد نگارنده ع ش ق
هر دفعه میام از دلتنگیام واست بگم انگاری یه نفر میاد و جلومو میگیره و بهم میگه:آخه چرا هی میخوای با این حرفای تکراریت اونو ناراحت کنی تو که بهتر می دونی اون مقصر نیست
پس چرا می خوای با حرفات اذیتش کنی. بخاطر همین سکوت میاد جای حرفاو دلتنگیامو
میگیره و بغض و اشک هم جای فریادهامو.اما یه چیزو می خوام بگم بدونی سکوتم از رضایت نیست. همش با خودم میگم آخه اون که میدونه چقدر دوستش دارم،چقدر دلم براش تنگ میشه،چقدر جای خالیشو احساس میکنم،چقدر صداش بهم آرامش میده،چقدر صداشو دوست دارم،چقدر به وجودش نیاز دارم و چقدر................. پس چرا میخواد تنهام بذاره؟ چرا میخواد من جای خودش خاطراتشو داشته باشم؟؟؟ مگه خاطره ها خود آدمان؟؟؟
میدونم که اگه تو بری یه مشت یادگاری و یه عالمه خاطرات  خوب برام میمونه که باید تو طاقچه دلم ازش محافظت کنم و گه گاهی گردگیریشون کنم. آخه اینا میخوان جای خالیه تورو برام پر کنن. مگه میتونن؟؟ نه به هیچ وجه نمی تونن به هیچ وجه!!!!!!!!! مگه عکست میتونه باهام حرف بزنه و بگه صدات خیلی نازه خانومی؟ مگه میتونه وقتی دلم از همه چیز گرفته منو از دلتنگی در بیاره و بگه آروم باش عزیزم؟ مگه خاطره ها میتونن سختگیر باشنو بهم تقلب نرسونن؟ مگه اینا میتونن جای تو و مهربونیاتو برام پر
کنن؟؟؟
میدونم و مطمئنم نمی تونن........نمی تونن.......نمی تونن......
هیچکی نمیتونه جاتو توی قلبم بگیره حتی اگه بری .پس همچنان میگم 
سلطان قلبم تو هستی فقط تو
                                                                            گلروی عاشق تو
نظرات 1 + ارسال نظر
ققنوس 1382/03/12 ساعت 01:23 ب.ظ http://lord.blogsky.com

چه زیبا .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد