روزهای تنهایی

به یاد نگارنده ع ش ق
سلام بر مهربونترین مهربونه دنیا
حالت چطوره؟ خوش میگذره بدون من؟ مسافرت،اینورو اونور؟ من که حسابی دلم برات تنگ شده روزای که تو نیستی منم انگار نیستم وجود ندارم.یه مجسمه میشم که فقط راه میره
و به سوالای اینو اون جواب میده(آره..نه....نمی دونم..شاید...امکان داره..... ) .یادمه بهم گفتی از دوران انتظار خوب استفاده کن چون خیلی با ارزشن ولی من حرفتو گوش نکردم.یه چیزو میخوام یواشکی بهت بگم باید قول بدی به هیچکی نگی این چند روزه خیلی دختر بدی شدم همه از دستم شاکی شدن آخه من از نگاههای پرترحمشون خسته شدم می خوام بگم بابا ولم کنین من که بچه نیستم خودم از پس خودم برمیام اما به خرجشون نمیره بازم می خوان برام دل بسوزونن نمیدونن که من از این جور زندگی متنفرم تازه یه چیزه دیگه قولی که بهت داده بودم هم یه کمی شکوندم ولی فقط یه کمشوها بهت قول داده بودم هیچ وقت گریه نکنم چون با این کارم تورو ناراحت میکنم ولی نتونستم طاقت بیارم وگریه کردم
ببخش منو که ناراحتت کردمو زدم زیر قولم اما چاره ای نداشتم بغض داشت خفه ام می کردخیلی خودمو کنترل کردم که جلوی بقیه اشکم در نیاد(گفته بودی جلوی بقیه محکم باشم)اما تو تنهایی خودم گریه کردم دلم برای تنهایی خودم سوخت بخدا خیلی تنهام خیلی. دیشب از تو پیش ماه گله کردم ولی می دونی چی جوابمو داد گفتش خیلی نازک نارنجی و
بهونه گیر شدی گلرو .همش این چند روزه داری غرغر می زنی  منم که اینو شنیدم دیگه هیچی نگفتم  به نظرتو ماه راست می گفت؟  راستی کی برمیگردی دلم برات خیلی تنگ شده  تورو خدا زود برگرد زود زودددددددددد
                                                                       گلروی غرغرو اما عاشق تو
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد