به یاد نگارنده ع ش ق
این شعرو تو بلاگه عطر بهار نارنج دیدم ازش خوشم اومد میخوام اینو بهت تقدیم کنم . به تویی
که حالا تموم زندگیم شدی ولی داری ترکم می کنی ولی بخدا این انصاف نیست،انصاف نیست........
می روی ومی دانم
هرگز کسی را نخواهم یافت که
چون تو دوستم بدارد
اینگونه عمیق وزلال
کسی نخواهد بود که
روح خسته ام را درآغوش گیرد
نگرانی هایم رانوازش کند
برای دلواپسی هایم ،لالایی بخواند
تا آرام گیرم
دستانم از نگه داشتن تو ناتوانند
آسمان برایم اشک می ریزد
«رعد می غرد در هوای ابری عاطفه»
«من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد»
دیگر هیچ نخواهم گفت
صبر ... صبر ... و صبر....
و روزه سکوت
نمی دانم این روزه را با چه افطار خواهم کرد
ولی بازم با تموم این حرفا بهت میگم:
تو عزیز دلمی
گلروی تو
سلام...شما همیشه به شعر علاقه مندید؟...
به وبلاگ ما هم سر بزنید..
سلام گلرو جان خیلی توپ مینویسی خوشحالم که به بلاگت
اومدم اگر وقت داشتی به من یه سر بزن.