-
[ بدون عنوان ]
1383/07/06 01:08
به یاد نگارنده ع ش ق واژه های مهربان ، کلمات پر از عشق ، شادی های آسمانی ، شیداترین احساس ها ، دست یاریم را بفشارید تا ناب ترین پیغام بر ِ زمینی باشم ! * کاش زبان قاصرم بتواند در وصف بزرگ ترین خالق پدیدارها ، سزاورانه بنگارد . می دانم هر چه بگویم باز هم در بیان عظمتش کم لطفی کرده ام اما می شود گفت " سبحان الله ،...
-
[ بدون عنوان ]
1383/07/05 00:15
به یاد نگارنده ع ش ق " oh , dady " هجای آهنگ که به اینجا می رسد ، لبخند ملیحی چهره ام را می پوشاند و صورت مهربان تو با تمامی خنده های زیبا و شیرینت ، بی اختیار ، در مقابل چشمانم نقش می بندد و پر می شوم از حسی که چون بی نهایت ژرف و والاست مثل همان هایی که تو ، حس می کنی .. .. می خندم ، ساده و بی ریا به دور از همه واژه...
-
[ بدون عنوان ]
1383/07/02 02:20
به یاد نگارنده ع ش ق * تقدیم به یگانه همراه زندگیم که بی صبرانه ، چشم به راهش می مانم تا روزی به سوی دل تنهایم بازگردد * دلم می لرزد ، وجودم پوسته خالی تنهائیست . بازوانم تکیه گاهی استوار می خواهد دستت را به من بده ! دستت را به من بده تا در فراز و نشیب این راه پر پیچ و خم ، عصای دل لرزانم باشد .. تپش قلبم ، آهنگ رقص...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/31 17:25
به یاد نگارنده ع ش ق هوای خانه ام امشب ، غبار آلود و سنگین است و من هم سخت تنهایم .. صدای ناله نائی چنان دلگیر و و ماتم زا میان کوچه های خلوت تنهائی این سینه می ریزد و پنداری صدا از عمق مجروح دلم اینگونه می خیزد .. چه نالان می زند ، نی زن .. پریشان می زند ، نی زن ! صدایش می کنم : نی زن ! نی زن ! بیا در سایه دیوار...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/29 22:53
به یاد نگارنده ع ش ق خدای من مهربان است من ، خدایم را دوست دارم خدای من همین نزدیکی هاست کنار آن لور ِ تنومند ، روبروی پنجره هال خدای من آرام لبخند می زند و خاموش زمزمه می کند " اشکهای جاری ، صدای ملتمس و نوای سوزناکم را می بیندو می شنود " خدای من می گوید " اگر به او توکل کنم ، در شبی نه چندان دور فرشتگان مهربانش را...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/28 21:35
به یاد نگارنده ع ش ق ای همه آرامشم از تو ، پریشانت نبینم چون شب خاکستری سر در گربیانت نبینم ای تو در چشمان من یک پنجره لبخند شادی همچو ابر سوگوار ، اینگونه گریانت نبینم ای پر از شوق رهایی رفته تا اوج ستاره در میان کوچه ها افتان و خیزانت نبینم کودک ِ عاشق کجا شد شور ِ آواز ِ قشنگت در قفس ، چون قلب خود هر لحظه نالانت...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/27 20:06
به یاد نگارنده ع ش ق دستی به قلم ِ داخل ِ لیوان می برم می نویسم ، می خندم ، می گریم و نوشته ام ، با یک نقطه پایان ِ خط تمام می شود ; ولی ، بغض هایم چون همیشه ناتمام می ماند .. .. * امشبم ، میون این خاطره های سردم میرم من ، دنبال اون حادثه ای می گردم که نفهمیدم و کی ، کجا ، تو رو ازم گرفت دست ِ تو جدا شد و نگاهتو گم...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/25 13:20
به یاد نگارنده ع ش ق پاییز که بیاید بهارترین روزهای من ، در جشن زردی ها آغاز می شود پاییز که بیاید چشمان من با نگاهی از تو غسل عشق داده می شود پاییز که بیاید من از سر ِ نو عاشق صدای پای مسافری از دور می شوم پاییز که بیاید شادی بخش ترین لبخند ِ زمستانی را با گوش دل در اعماق وجودم خفظ می کنم پاییز که بیاید دلم ناصبور تو...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/24 19:06
به یاد نگارنده ع ش ق با تو هستم ای مسافر ، ای به جاده تن سپرده هنوزم هوای خونه ، عطــــــر دیــــــدار تــــو داره گل به گل ، گوشه به گوشه تو رو یاد من میاره به گذشتــــه برمی گردم ، به سراغ خاطراتـــــم تازه میشم از دوباره ، از تـــــو داغه خاطراتـــــم به تـــــو می رسم همیشه ، در نهایت رسیدن هرکجا باشی و باشم ، به...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/23 19:03
به یاد نگارنده ع ش ق در کدوم گل سرخ ، میشه تو رو دید از کدوم مسافـــــــــر ، حالتو پرسید رفتم و رفتم تا به شهر گل رسیدم مثل ِ تو گلی ندیدم ، ـــــــ گل ِ ابریشمی ِ من ــــــــ با کدوم ترانه میشه ســـرودت کدوم زمستون داره ، راز ِ سکوتت بذار تا من ببارم رو دامن تو تا که بهارون بشه پیراهن تو ـــــــ گل ِ ابریشمی ِ من...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/22 22:52
به یاد نگارنده ع ش ق لحظه هایی در زندگی هست که توی ذهن آدم حک می شود . مثل یک عکس و تصویر همیشه توی ذهن دست نخورده و ثابت می ماند و آدم که به گذشته بر می گردد ، درست به روشنی روز اول جلوی چشمش نقش می بندد . احساسهایی هست که گفتنی نیست . کلام و توصیف از بیانشان عاجز است . چون این حالت ها حس کردنی است نه گفتنی و شاید به...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/20 21:42
به یاد نگار نده ع ش ق نمی دانم سر مهربانت را بر کدامین بستر ِ نامهربان نهاده ای .. نمی دانم دل بزرگت طعمه ی کدامین دریای خروشان شده .. نمی دانم اشکهای عزیزت را کدامین گونه ی تلخ ، بی رحمانه بلعیده .. ای کاش می دانستم .. ای کاش می فهمیدم .. لعنت بر این غربت ِِ نفرین شده .. لعنت بر روح ِ شوم ِ تقدیر .. *** معلم خواند و...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/19 12:11
به یاد نگارنده ع ش ق گاهی این دنیا ، مثل ِ ما با خودش مسئله داره میون ِ زمین و آفتاب ابر ِ تیرگی میاره رنگ ِ دریا بر می گرده از هوای ِ تلخ و تیره همه ی چلچله ها رو وحشت ِ خزون می گیره گم میشه روی ِ لب ِ گل رنگ ِ آفتابی ِ خنده پر میشه زمین ِ غربت از تهاجم ِ پرنده اما ، تو می دونی پشت ِ این بارون ِ یک ریز روز ِ خوش رنگی...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/17 13:31
به یاد نگارنده ع ش ق عزیزترین ِ دلم ، سلام .. این نوشته فقط و فقط مال خودته .. هر جای این دنیا که باشی .. عشق قشنگم ، نازنینم .. انگار از دیشب بهم الهام شده که تو چشماتو وا می کنی و از آسمان به زمین میایی .. دیشب کنار دریا بودم همون جایی که تو عاشقی .. همون جایی که فقط انعکاس صورت مهربون تواه .. وقتی اونجا بودم آروم...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/16 13:04
نمی دونم چرا اینجام .. نمی دونم کجا باید باشم .. هیچی نمی دونم گیج شدم دیوونه شدم اینجا بوی تو رو میده گوشه گوشه ش بوی خنده هات بوی دلتنگیات بوی غربتات وای خدااااااااااااااااااا بگو چه کنم خیلی سخته خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خیلی سخته .. .. باید چشاشو باز کنه باید ببینه من بدون اون می...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/14 03:13
وای عزیز دلم .. الهی قربون اون چشای مهربونت برم .. وای نازنینم .. توروخدا چشاتو وا کن .. ببین من اومدم .. الهی فدات شم پاشو .. حیف چشای قشنگ توه که بسته بمونه .. وای عزیز دلم ، پاشو .. خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا .. چرا داری ازم می گیریش آی خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/13 15:31
به یاد نگارنده ع ش ق در ذهنم می نویسم نامربوط ها را خط می زنم مربوط ها را می گذارم تا بگوید احوال پریشان لحظاتم را ، اما نــــــــــــه ! این هیاهو باید بی صدا بماند ، شاید ! چی بگم وقتی که ، هیچکی من رو از من نمی فهمه حرفهای نگفتنی رو جز به گفتن نمی فهمه ! بعضی حرفا رو باید دید ، بعضی حرفا گفتنی نیست ! کلمات هر چقدر...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/12 13:58
به یاد نگارنده ع ش ق ای دلت خورشید خندان ، سینه ی تاریک من ، سنگ ِ قبر آرزو بود .. لحظه لحظه ی دقایقم با نوایی از آرتوش مرطوب و بارونی می شود ، خو گرفته ام با این غم اما به قول یک دوست " گر خو نگیری چه کنی ! " .. اگر بگویم دلم از این همه سردی گرفته ، جواب می دهند " ناشکری مکن " اگر بگویم خسته شده ام از این زندگی ،...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/10 22:03
به یاد نگارنده ع ش ق خداى عزیز ، آنجا هستى ؟! آیا صدایم را مى شنوى ؟! آیا به آن اهمیتى مى دهى ؟! خداى عزیز، این ما هستیم ! کمتر از حد کمال .. ما به آن چه به دست مى آوریم قانع ایم و بیش از آن نمی خواهیم ولى گاهی فراموش می کنیم که براى چه ما را آفریدى خداى عزیز ، اکنون زمان معهود فرا رسیده اگر گوش مى کنى نشانه اى نشان...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/10 16:34
به یاد نگارنده ع ش ق * چه کسی تو را از مهربان شدن با من مایوس می کند ؟! *
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/10 15:07
به یاد نگارنده ع ش ق در دل من ، یک دانه پنجره هر شب ، در فراق نگاهی از کوچه می گرید .. * هیچ وقت نتونستی احساس واقعیمو به خودت بفهمی .. همیشه دور وایسادی ، اونقدر دور که .. هیچ وقت معنای اشکامو نفهمیدی ، هیچ وقت .. فقط گفتی من وقت زیادی ندارم ، من گرفتارم ، منو درک کن اما خودت هیچ کدوم از این کارها رو نکردی ، هیچ کدوم...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/06 00:37
به یاد نگارنده ع ش ق گریستم برای تو به وسعت تمامی دلتنگی های دنیا گریستم برای تو به وسعت تمامی فاصله های دنیا گریستم برای تو به وسعت تمامی احساسات دنیا گریستم برای تو به وسعت تمامی مهربانی های دنیا گریستم برای تو به وسعت تمامی برگ ریزان های دنیا گریستم برای تو به وسعت تمامی شبنم های دنیا گریستم برای تو به وسعت تمامی...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/05 15:44
به یاد نگارنده ع ش ق تو نیستی که ببینی ، چگونه پیچیدست طنین شعر نگاه تو در ترانه ی من . تو نیستی که ببینی ، چگونه می گردد نسیم روح تو در باغ بی جوانه ی من . چراغ ، آینه و دیوار بی تو غمگینند . تو نیستی که ببینی ، چگونه با دیوار ، به مهربانی یک دوست از تو می گویم . تو نیستی که ببینی ، چگونه از دیوار جواب می شنوم . تو...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/04 14:04
به یاد نگارنده ع ش ق با چشمانی خسته ، به آنچه دور و برم عرض اندامکی می کند ، بی هوا ، نگاهی می اندازم .. همه جا بوی انزوا می دهد ، بوی نای ِ خالی و تهی بوی پوچی نفرت انگیز یک نهلیست . سکوتم طعم گس ِ کُناری کال می دهد . لامُروتی دقایق همه چیزم را به تاراج برده ، سرد و قاسی ام کرده ، تهذیب شده ام از کینه و تزکیه از نفرت...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/03 14:54
به یاد نگارنده ع ش ق نگاهت آسمانم بود و گم شد دو چشمت سایبانم بود و گم شد به زیر آسمان در سایه تو ، جهان در دیدگانم بود و گم شد ( سیاوش کسرایی ) * گفته بودم که دیگه حرفی از احساساتم توی این صفحه نمی زنم ! * همه چیز مثل پازلیه که تیکه بزرگشو گم کرده باشم .. عجب سیاه بازاریه !! * کاش میشد مثل سابق همه اتفاقات رو توی...
-
[ بدون عنوان ]
1383/06/02 13:07
به یاد نگارنده ع ش ق آسمان ِ چشم او آینه کیست آن که چون آینه با من روبرو بود درد و نفرین ، درد و نفرین بر سفر باد سرنوشت این جدایی ، دست او بود گریه مکن که سرنوشت ، گر مرا از تو جدا کرد عاقبت دلهای ما ، با غم هم آشنا کرد چهره اش آینه کیست آنکه با من روبرو بود درد و نفرین بر سفر این گناه از دست او بود ای شکسته خاطر من...
-
[ بدون عنوان ]
1383/05/31 00:29
به یاد نگارنده ع ش ق * تو می دمی و آفتاب می شود *
-
[ بدون عنوان ]
1383/05/29 00:03
به یاد نگارنده ع ش ق دیروز که کودک بودم دیوارها چه بلند و مهربان بودند و من سوار بر آنها ، به آسمانی پاک و آبی ، کودکانه سرک می کشیدم ! اما امروز دیوارها چه کوتاه شده اند ! کوتاهتر از درخت گیلاس ، هم ، و من می ترسم ، با آنها همراه و هم پیمان ، به پابوس ماه بروم ، به ستاره سری بزنم و از ابرهای عاشق سراغ باران را بگیرم...
-
[ بدون عنوان ]
1383/05/28 12:45
به یاد نگارنده ع ش ق .. ای قلب فتنه جوی گنه کرده شاید دمی ز فتنه بیارامی می بندمت به بند گران غم تا سوی او دگر نکنی پرواز .. * سلام خدا جدیده * هنوزم نمی دونم تو همون خدا قبلیه هستی یا نه ، یه خدای جدیدی اما فکر می کنم تو هم مثل مد روز ، هر روز عوض شی ! خدا جدیده ، من دیگه عادت کردم هر روز یه چیز نو یا یه اتفاق نو...
-
[ بدون عنوان ]
1383/05/26 22:35
به یاد نگارنده ع ش ق عجب سیاه لحظگانیست ، رفیق ! نه بی خبری و نه با خبر .. نه هُشیاری و نه آگه وای زمانه .. زمانه .. زمانه .. عجب بی رحم شده ای .. وای روزگار .. روزگار .. روزگار .. بخند ، بیشتر و بیشتر .. بر تمام نامهربانی دیرینه ات ، ای هزار رنگ ِ مکاره ء پست .. * زین گونه ام که در غم غربت ، شکیب نیست گر سر کنم شکایت...