به یاد نگارنده ع ش ق
معصوم ترین همراه پر احساس من ...الهام پاک و مهربون همه ترانه ها و نوشته هام ... شاه بیت غزلهای عاشقانم و تنها قهرمان قصه زندگی گلروی مغرور ...
((((ســـــــــــــلام ))))
حالت چطوره تنها یاور بی ریای من ؟؟ با این روزگار بی مروت چیکار میکنی ؟؟
تو با لحظه هاش می سازی یا ثانیه هاش تورو به رفتن مجبور می کنن ؟؟ راستی خودمونیما عجب بی معرفته این روزگار همه عاشقا رو از هم دور می کنه
... تو میدونی چرا
... نمی دونی
پس بذار من بهت بگم
اون روزا
یعنی راستشو بخوای خیلی وقت پیشا مامان جون میگفتش که این زمونه بدطنیت خبیث چون خودش هیچکیو نداره که صادقانه و بی تکبر بهش عشق بورزه
پس به عشق پاک عاشقای مهربون حسادت می کنه و توی خیال پلید خودش فکر می کنه می تونه با دور کردن دو تا عاشق از هم ، اونا رو از هم جدا کنه و .... (زهی خیال باطللل آخه بیچاره خبر نداره دوری عشق و علاقه رو بیشتر
می کنه درک نمی کنه، نمی فهمه چون دل نداره
) نمی دونه عاشقای واقعی حتی از قلب دریاییشون که همه دارو ندارشونه، بخاطر اثبات همه عشق آسمونیشون به معشوق مهربونیانشون میگذرن
( گاهی وقتا به این همه زلالی غبطه می خورم
) حالا فهمیدی
؟؟؟
راستی امشب به خاطر حضور همه خاطرات خوب و قشنگمون پشت پنجره
آرزوهام، رو به دریای احساساتم با همراهی غروب غمای بی کسیم یه جشن
مختصر گرفتم همه رو دعوت کردم
( چقدر هم مختصره
انگاری
فقط تو نیستی و خواجه حافظ شیرازی ) میخوای لیست مهمونامو بگم بدونی
((ماه خندون ، ستاره های چشمک زن سربی ، فانوس نفتی شبای تنهاییم ، زمین گرد و تپلی ،اطلسیای باغچه دوستی ، نرگسای خوشکل گلدون سفالی ، ماهیهای قرمز تنگ بلور، شقایقای وحشی عاشق، نیلوفر آبی مرداب غم ، اقاقی مهربون
بیشه صداقت ، قاصدک خوش خبر ، شاپرک رقصون ، نسیم بهاری خواهش ، شبنم زلال گل عشق ، مرواید براق صدف مهربونی ، کبوتر سفید نامه رسون ، همون پستچی مهربونه که پیکای محبتو برام میاورد و آسمون آبی ترانه ))
می بینی همه هستن الا گل مجلس ... سوار پر محبت و بی ریای جاده قلب من،
تنها هستی پر ارزش و معصوم من ... تــــــــــــــــــــــــــــــــــو ... نیست
چقدر جات اینجا بین این همه پاکی خالیه خیلی دلم می خواست تو هم
بودی وتوی این همه شادی و مهربونی شریک می شدی امیدوارم یه روزی برسه که تو هم توی این محفل بی آلایش حضور داشته باشی
من می دونم
که یه روزی میایی و جشن خوشبختی گرانبهامونو با حضور همین پاکیها برگزار
می کنیم
(((( پس به امید اونروز ))))
به یاد نگارنده ع ش ق
- « می دونستی دنیا بدون تو خالی از بزرگیه ؟»
- « می دونستی که قلب عاشق من از جنس صداقت توه »
- « چه سخته واسم از تو نوشتن مثل اینه که بخواهم روی یه تیکه کاغذ کوچولو با
مداد رنگی کم رنگ یه آسمون پر ستاره محبت بکشم ... »
((((((( همه فکرو ذکرم شده تو و عشق آسمونیمون ... )))))))
- « کی لبامون با هم همصدا شدن ؟»
- « کی بود که به هم دلبستیم ؟ »
- « کی منو بطرف تو کشوند ؟ »
- « به طرف بودن با تو ... »
- « به طرف دل پاک تو ... »
- « و به سمت نجابت تو ... »
-« کی بود که تو همه وجود و احساس منو مال خودت کردی ؟ »
-« کی بود که دستامونو عاشقانه به طرف هم دراز کردیم ؟ »
- « فکر کن!! خوب فکر کن !! »
(((((( به دل کوچیکم که پر از بزرگی عشق توه سرک می کشم و تو رو می بینم که
با لبخند وایسادی و داری نیگام می کنی ... )))))))
- « سلام گلروی من!»
- « سلام.»
- « گلروی مهربان و صبورم...»
((((((( و من که دارم از خجالت مثل لبو سرخ میشم ... دلم می خوادحرف بزنم و بگم
" دوستت دارم " اما این شاگرد تنبل تو هنوز یاد نگرفته که حرفاشو بدون خجالت بگه ...))))))
- « سلام.»
- « دلم واسه خودت، بودنت و صدات تنگ شده ...»
- « منم همینطور ...»
- « خانومی ناز من ... پس چرا آفتاب شرم و حیای وجودیت یخ فاصلمونو ذوب نکرد ؟»
ـ ..." دوستت دارم ".... به اندازه همه شبایی که از هم دور بودیم، به اندازه همه اشکایی
که واسه نبودنت گونه هامو خیس کرد و به اندازه دوری که دلامونو به هم نزدیک کرد
... " دوستت دارم " ....
به یاد نگارنده ع ش ق
مهربونترین هم پرواز من سلام ...
امروز اومدم باهات دردودل کنم مثل اون روزا که پیشم بودی، به حرفام گوش
می کردی و واسه دلتنگیام بهترین مرهم بودی ... حالا هم هستی اما خیلی
دیر به دیر سراغ تنگ تنهاییام میایی می دونم گرفتاری اما میترسم یه وقتی
بیایی که ماهیاش مرده باشن و ... یادت میاد اون روزا رو ،دقیقه هاشو، لحظه
هاشو، ثانیه هاشو ...
یاد باد یار بی دریغ شبهای عاطفه در شباهنگ بی صدای دنیای عشوه ...
یاد باد سبد نقره فام خاطرات سبزپوش بهاری در دنیای احساسات زنده ...
دلم هوای اون لحظه هارو کرده، هوای ترو، هوای صدای مهربونتو و هوای با
هم بودنمون ... هرچی دارم لحظه هامو میکشم که به تو برسم بازم ...
حالا که دلتنگی داره رفیق تنهاییم میشه
کوچه ها نارفیق شدن
حالا که میخوام شب و روز به هم دروغ بگن
ساعتا هم دقیق شدن
آخه بگو باید چند دریا صبر تحمل کنم، چند کوچه انتظارو پشت سر بذارم
تا تو بیایی ... تا تو باشی ... تا ...هر صبح به امید اومدنت پنجره رو باز می کنم
و با دریا قد آسمون حرف میزنم تا شاید دریا بهت بگه چقدر تنهام ... ببینم ماه
از دلتنگیام چیزی بهت نگفته ؟؟راستی قاصدکا بهت نگفتن که ...
پشت قاب شیشه پنجره ای که شبامو با خود میبره
جایی که گذشته هام مثل تصویر از تو قابش میگذره
پشت قاب بی نفس مثل اون پرنده که دلش گرفته تو قفس
مهربون، من به تو اندیشم نه به تنهایی خویش
از پس شیشه تو را می بینم
من وضو با نفس خیال تو میگیرم و تو را میخوانم
و به شوق فردا که تو را خواهم دید چشم براه می مانم ...
کاش بدونی چقدر دلم واست تنگ شده ... کاش بدونی هنوزم مثل اون وقتا
ساعت ۱۰ منتظرت میمونم بلکه یه شب سرزده مهمون شبام بشی ... کاش
بفهمی که ...
دل هیچکی مثل من غربت اینجا رو نداره
مثل گنجیشکای بی لونه و بی جای محله
دیگه هیج جا تو درختا جای من نیست که برم...
من دلم واست خیلی تنگ شده توروخدا ...
گلروی دلتنگ تو
به یاد نگارنده ع ش ق
بوی یاس همه اتاقمو پر کرده ... احساس می کنم می خواد حضور تورو بهم نوید
بده آخه اون دفعه هم که اومدی اتاقم بوی یاس میداد ... حس عجیبی آمیخته با
هیجان همه وجودمو پر کرده ... خیلی خوشحالم ... یادت میاد بهم می گفتی
آری آغاز دوست داشتن است
و من دیگر به پایان را نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
اما حالا من می خوام پایان راه رو برات کارگردانی کنم
اونم با حضور گرم تو بعنوان نقش اول قصه
یادت میاد گفتی: " خیلی لجبازی گلرو " ... اون روز روم نشد بگم که لجبازی رو به
خاطر داشتن تو دوست دارم ... روم نشد بگم واسه داشتن تو حاضرم با همه دنیا
لجبازی کنم فقط به یه شرط که تو مال من بشی ... راستی می بینی اجازه ندادم
هیچکی گلروتو مال خودش کنه یادت میاد میگفتی به کسی که میخواد جاتو توی
قلب من بگیره حسادت میکنی ... می بینی هیچکی جز تو نتونست مالک قلب من
بشه ... می بینی من تو رو تصاحب کردم ( چیزی که خیلی دوست داشتی) ...
نمی ذارم تو رو از من بگیرن حتی تو عالم خیال و قصه
روی پیشونیم نوشته تو فقط مال منی اونم واسه همیشه
جای تو فقط توی قلب عاشق منه اونم واسه همیشه
توی فنجون زندگی من تنها نقش حک شده تویی
کسی که چشاش همه دنیای منه
نمی ذارم اینهمه خاطره نقره ای اسیر دل سنگ باد بشه
نمی ذارم جادوگر بی رحم شهر قصه منو از تو جدا کنه
نمی ذارم کسی جای منو توی خلوت مهربون دلت بگیره
نمی ذارم کسی جز خودم دلتنگیاتو با قلموی مهربونی محو کنه
نمی ذارم انگشتای هیچکی شبای غصه اشکاتو پاک کنه
نمی ذارم یه غریبه با حرفاش و یا شاید نگاش پادشاه دل بی ریات بشه
من می خوام فقط خودم پرستشت کنم
نمی ذارم دلی که مال منه پیش بیگانه امانت بمونه
عزیز دل، من چشم به راهت می مونم اونم واسه همیشه
میدونم میای و میمونی پیشم یه روز واسه همیشه
گلروی عاشق تو
به یاد نگارنده ع ش ق
با همین واژههای معمولی با خــــدا حرف میزنم هر شب
گرچه آن سوی آسمان برپاست، شب شعر ستارهها در شب
حرفهایم گرچه تکراریست، جملههایم گرچه بی معناست
تا زمانی که با خدا هستم، اسم هر گفت وگوی ساده، دعاست