خانه عناوین مطالب تماس با من

آوای هیوا

آوای هیوا

روزانه‌ها

همه
  • میم مثل مادر

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • فروردین 1389 4
  • اسفند 1388 2
  • بهمن 1388 1
  • آذر 1388 2
  • مهر 1388 1
  • شهریور 1388 2
  • مرداد 1388 3
  • تیر 1388 2
  • اردیبهشت 1388 1
  • فروردین 1388 3
  • اسفند 1387 3
  • بهمن 1387 1
  • اسفند 1386 1
  • بهمن 1386 3
  • آذر 1386 5
  • خرداد 1386 2
  • اردیبهشت 1386 2
  • دی 1385 2
  • آذر 1385 6
  • آبان 1385 2
  • مهر 1385 3
  • شهریور 1385 2
  • مرداد 1385 3
  • تیر 1385 6
  • خرداد 1385 4
  • اردیبهشت 1385 2
  • فروردین 1385 1
  • اسفند 1384 1
  • بهمن 1384 2
  • دی 1384 7
  • آذر 1384 8
  • آبان 1384 14
  • مهر 1384 8
  • شهریور 1384 13
  • مرداد 1384 8
  • تیر 1384 7
  • خرداد 1384 17
  • اردیبهشت 1384 13
  • فروردین 1384 4
  • اسفند 1383 10
  • بهمن 1383 5
  • دی 1383 18
  • آذر 1383 14
  • آبان 1383 28
  • مهر 1383 27
  • شهریور 1383 23
  • مرداد 1383 21
  • تیر 1383 30
  • خرداد 1383 26
  • اردیبهشت 1383 21
  • فروردین 1383 5
  • اسفند 1382 5
  • بهمن 1382 2
  • دی 1382 7
  • آذر 1382 22
  • آبان 1382 15
  • مهر 1382 33
  • شهریور 1382 29
  • مرداد 1382 27
  • تیر 1382 6
  • خرداد 1382 44
  • اردیبهشت 1382 8

آمار : 281119 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] 1389/01/12 01:31
    من از تکرار بیزارم از این لبخند پژمرده از این احساس یاسی که تو رو از خاطرم برده .. حرفات رو می بینم .. می خوونم .. نمی فهمم .. گیج می شم .. انگار یه آدم تازه ای .. انگار اصلا اون کسی نیستی که من می شناختم .. نمی دونم .. می ترسم .. مثل همون ترسای بد دوران مدرسه .. مثل همون ترسای بی دلیل و وحشی .. که انگار کسی داره ته...
  • [ بدون عنوان ] 1389/01/10 23:06
    آروم باش .. اتفاقی نیفتاده .. نه .. هیچی .. فقط همه چیز اونی نشد که تو فکر می کردی .. مهم اینه که تو مسئله رو واسه خودت ثابت و تموم کردی .. باید یاد می گرفتی .. باید یاد بگیری .. که هیچ چیزی به پاکی و بکری تو نیست .. چرا نمی فهمی تو آخه .. چرا .. دیوونه .. دیوونه ه ه ه .. چرا .. من پشیمان نیستم من به این تسلیم می...
  • [ بدون عنوان ] 1389/01/09 12:12
    * قابل توجه کسایی که می خواستم باهاشون صحبت کنم و عید تبریک بگم .. امشب و فرداشب ساعت ۱۱ قرار گروهی ماست .
  • [ بدون عنوان ] 1389/01/03 20:44
    تو ای خود صدا صدا بزن مرا ببین ، دل مرا بزن به دریا من که بریده از منم در عطش رسیدنم پرم از یه حس خوب .. آروم آرومم .. دلم قرصه .. پلک هام نمی پره .. همیشه همین جوره .. تو که به خوابم می آی .. دلتنگیام تموم می شه .. همه چی قشنگ و رنگیه .. همه چی شاد و زنده ست .. امید هست .. عشق هست .. آرزو هست .. لحظه لحظه اش نابه .....
  • [ بدون عنوان ] 1388/12/29 10:40
    * تا ساعت ۲۱ و ۲ دقیقه و ۳۱ ثانیه * وقتی می خواد تموم شه ، انگار داره چیزی از دلت کنده می شه میره .. بازم یه سال دیگه گذشت و روی یه دونه دیگه از چوب خطای زندگیمون ،‌ یه خط قرمز گنده کشیده شد .. بزرگ شدیم .. و یک سال به پایان نزدیک تر شدیم .. آره ، راست میگی .. هر چی بیشتر می گذره وابستگیمون بهش بیشتر می شه و دل کندن...
  • [ بدون عنوان ] 1388/12/16 12:03
    * سر خط : من تا دوشنبه ی بعد به نت دسترسی ندارم .. ممنون از کامنت هاتون .. ببخشید که وقت ندارم ، تاییدشون کنم . می خونمشون .. ولی هفته بعد بهشون جواب می دم .. مخصوصا کامنت های شاهزاده که همشو خوندم و از دیدنشون خوشحال شدم . دلم می خواد بنویسم اما .. نت ندارم . اواخر هفته آ ینده بر می گردم . * واسه دل نگرونی و تنهایی ،...
  • [ بدون عنوان ] 1388/11/15 12:08
    خداحافظ دلی بی تاب دیریا خداحافظ نِسیم ِ آسَمُونی گذشت امِشُو اگه با رنج و زحمت صبا روز خدان و روز شادین وقتی هیچ جایی خونه نمی شه .. وقتی هر جایی بری بازم دلت هوای خونه رو کنه .. وقتی آسمون و دریای خونه ات به رنگ همه خنده ها و گریه های قشنگت باشه .. وقتی آسمون خونه ات همیشه ی همیشه برات آبی باشه .. مگه می شه .. آخه...
  • [ بدون عنوان ] 1388/09/07 18:09
    دلم گرفته .. *‌ فقط نپرس از چی ،‌لطفاْ ..
  • [ بدون عنوان ] 1388/09/03 11:58
    " تو اینقدر خواستنی هستی که این گله نمی فهمه .. ! " لب هام تکون می خوره ، آروم ِ آروم .. سلام .. نمی بینی .. نمی شنوی .. رد می شی .. بی تفاوت و سرد .. اونقدر که از سرمات محکم تر می پیچم دورم ، پالتوم رو .. سرم رو بالا می گیرم ..نگام به آسمون می افته .. آبی و ابریه ، صاف .. مثه آینه .. خودمو توش می بینم .....
  • [ بدون عنوان ] 1388/07/26 00:15
    اگه بی هوا کسی وارد زندگیت شد ، بدون کار خدا بوده .. اگه بی محابا دلها قبل از دستها بهم گره خورد ، بدون کار خدا بوده .. اگه گریه هات توی خنده غفلت دیگران شنیده نشد تا خرد نشی ، بدون تنها محرمت خد ا بوده .. حالا هم اگه دلت شکسته و بغض تنهائی خفه ات کرده ، شک نکن تنها مرحمت خداست که از سر تواضع یه بهونه واسه نوازشت گیر...
  • [ بدون عنوان ] 1388/06/28 13:24
    یا سریع الرضا ، اغفر لمن لا یملک الا دعا .. ! * آدما ،‌ توی اوج خوشحالی انگار یه غمی دارن که قلقکشون میده .. شاید به قول تو .. همون دلتنگی همیشگیی باشه که واسه دور شدن از اصلمون داریم .. نمی دونم .. این روزا .. با تمامی خوشی و خبرای بی نظیرش .. بازم دارم تلاش می کنم .. که غم ِ توی دلم رو پنهون کنم .. که فقط به موفقیت...
  • [ بدون عنوان ] 1388/06/06 12:30
    تو می دمی و آفتاب می شود ..
  • [ بدون عنوان ] 1388/05/28 09:53
    هوا که اینجوری دم می کنه .. آسمون که اینقدر سیاه می شه .. خورشید خانم که پشت دریا قایم می شه .. احساس می کنم باید قدم بزنم .. آروم ِ آروم .. بی سر و صدا .. تنهای تنها .. و فقط فکر کنم .. به همه چی .. همه ی آینده .. همه ی گذشته .. همه ی حال .. مثل همونی که توی مجله راه موفقیت خوندم .. اون وقته که آروم می شم .. بی دغدغه...
  • [ بدون عنوان ] 1388/05/14 02:06
    دلم نمی خواد .. دلم هیچی نمی خواد .. بدم می آد .. متنفرم .. متنفرم .
  • [ بدون عنوان ] 1388/05/06 11:16
    وقتی بخوای از نو شروع کنی .. از نوی نو .. همه چی قشنگه .. همه چی آبیه .. دلت قنج می زنه .. چشات برق می زنه .. دستات یه نموره می لرزه .. و می فهمی که دوباره زنده شدی .. انگار که از نو .. دوباره .. دوباره .. متولد شدی .. ! * خوشحالم ..
  • [ بدون عنوان ] 1388/04/27 00:30
    * می شه بدونم تو کی هستی ؟ آره با توام .. با خود خودت .. ۱ .. دارم کنجکاو می شم .. در حالی که همیشه از پازل متنفر بودم .. نظرات بسته نیست .. فقط تاییدیه .. من همه رو می خونم .. فقط دیر به دیر تایید می شن .. و الا من هر روز نظرات رو چک می کنم .. گاهی بساط عشق خود جور می شود گاهی هم به صد مقدمه ناجور می شود * ش ی ر ا ز...
  • [ بدون عنوان ] 1388/04/20 18:54
    گازت می زنم ، با پوست .. ! خالیم .. خالی ِ خالی .. کاش می شد باور کنی .. باور کنی .. دیگه نه حسی هست .. نه حرفی هست .. نه عشقی هست .. نه معصومیتی هست .. نه احساسی هست .. من یه آدم کوکیم .. یه آدم کوکی ِ خالی از هر چیزی که کلمه می شه و دل رو می لرزونه .. حالا .. تو .. ازم می خوای که بنویسم .. چی رو .. چی رو باید من...
  • [ بدون عنوان ] 1388/02/20 19:06
    حرف دلت را مزه مزه می کنی .. می جویی .. می خوری اما غده ، غده است .. سرباز می کند .. چرک هایش کهنه نمی شود .. به گند می کشد .. می میراند .. بانو .. می میراند .. ! بازم یه سلام ِ دیگه .. خوبی ؟! من میگم دلم تنگ نشده اما تو این بارو لطفاْ باور کن .. آخه دیگه من حتی به دلتنگی هم فکر نمی کنم .. آخه من این روزا اصلا فکر...
  • [ بدون عنوان ] 1388/01/29 01:31
    * دلم گرفت ، ای هم نفس .. !
  • [ بدون عنوان ] 1388/01/21 14:11
    باد می آمد ، بادبادک قِلی می خورد ، گِرد و رنگی . آسمان آبی بود ، خواهر و دریا . سر می خوردیم سمت خورشید ، من و خنده و نگاه . ابر پناهنده ای بود کوچی لای چشمهام ، غریب ، بی پناه و گرم . کودکی اما به شبنمی می مانست گُم و گور ، لای لحظه ای به نام اکنون* . * نا هماهنگه می دونم .. یه ایده ی لحظه ای بود ، به دلیل نگیرید !...
  • [ بدون عنوان ] 1388/01/12 18:01
    نترس اگه ، دل تو از خواب کهنه پاشه .. شاید خدا ، قصه ات رو از نو نوشته باشه .. * خوشحالم .. خیلی خوشحالم .. باورم نمیشه به همین زودی دعام مستجاب شه .. الهی خوشبخت شه .. الهی .. !
  • [ بدون عنوان ] 1387/12/15 19:20
    وای بر من .. گر تو آن گم کرده ام باشی .. گم کرده ام باشی ..
  • [ بدون عنوان ] 1387/12/14 20:39
    .. دلم یه گره سبز می خواد .. بزنم به چشات ، حاجت روا شم .. * اگه حتی خودت هم نخواسته باشی .. همیشه ی همیشه چیزی هست که بخواد تو رو برگردونه به گذشته ! * ت ب ر ی ک ِ ب-> نوشتم که یادم باشه - رضیت ُ بقضائک ! * به من نیومده شاد باشم .. تو راست می گفتی روشینا ، آره !
  • [ بدون عنوان ] 1387/12/08 18:43
    یه شب مهتاب .. ماه می آد ، توی خواب .. منو می بره ، کوچه به کوچه .. دوستای عزیزم سلام .. ! شادی .. نسیم .. روشینا .. محسن .. نیمرخ نازنین .. و تموم بچه هایی که اسمتونو توی دلم دارم .. روزای زیادی از آخرین باری که با هر کدومتون صحبت کردم ، می گذره .. دلم نمی خواد از گذشته صحبت کنم .. بخصوص حالا که همه چیز عوض شده و من...
  • [ بدون عنوان ] 1387/11/18 15:12
    برمی گردم ..
  • [ بدون عنوان ] 1386/12/11 19:28
    چند مدتیه ، رفتم توی حال و هوای سکوت وُ حرف های دلم رو ، فقط توی دلم نگه می دارم . تنها هستم اما سعی می کنم تنهاییم رو با کسی قسمت نکنم . دنیام رو محدود کردم . اونقدر محدود که داداشی هم فهمید و گفت .. هُدا ! خیلی عوض شدی .. . می دونستم ولی .. لبخند زدم و هیچی نگفتم . این روزا ، بیشتر از گذشته ، توی عمق زندگی فرو می رم...
  • [ بدون عنوان ] 1386/11/26 13:16
    نازک آرای تن ساق گلی که به جان اش کشتم وُ به جان دادم اش آب . ای دریغا ! به برم می شکند. دست ها می سایم تا دری بگشایم . بر عبث می پایم که به در کس آید . در و دیوار به هم ریخته شان بر سرم می شکند . کاش بازم .. بازم مثل همیشه .. حس هام رو توی دلم کُشته بودم و .. .. . احساس می کنم کوچیک شدم .. حالا می فهمم که خودخواه...
  • [ بدون عنوان ] 1386/11/23 21:39
    این روزا .. این روزایی که هیچ فاصله نیست بین ما .. این روزایی که تو پیشم هستی وُ من تنها دلخوشی م تویی .. احساس می کنم خدا یه باره دیگه .. یه جای دیگه .. تو رو به من بخشیده .. کاش بدونی این روزا .. با تمام دغدغه هاشون .. با تمام سختی هاشون .. پر از تو و قشنگیه .. آخه تو عشق منی .. همه زندگی و روح من .. همه سهم من از...
  • [ بدون عنوان ] 1386/11/02 23:52
    دلم برات تنگ شد . مسخره ست اما من دلتنگتم . دلتنگ همه لحظه های خوبی که باهات داشتم . دلتنگ عشق تموم نشدنی م . دلتنگ اون هدای شاد و مغرور و خوش . نه این هدایی که الان اینجاست و .. .. .. . مسخره و بی معنی ه اما من هنوز با تو ، با گذشته ام ، با احساسم به تو ، با آدم های قصه ام زندگی می کنم . چرا هیچکی تو نمی شه . چرا...
  • [ بدون عنوان ] 1386/09/25 22:37
    من از تو حرف می زنم شب عاشقانه می شود تو را ادامه می دهم همین ترانه می شود دارم ابی گوش می کنم .. آهنگ مورد علاقه ی تو .. آهنگ مورد علاقه ی خودم .. سکوت کردم .. نه قدرت حرف زدن ، نه دلم می خواد حرف بزنم .. فقط توی سکوت گوش می کنم و فکر می کنم .. به حرف های .. .. . داشت از شماها می گفت .. از همتون .. می گفت مرفه بی...
  • 597
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 20