به یاد نگارنده ع ش ق
اینجا زمستان است ...
یاسهای سپید را سرما زده ...
دل شقایق عاشق یخ زده ...
آبی عشق زیر خروارها برف مدفون می شود ...
نگاه آدمیان پر از غم سکوت ...
پونه بنفش زانونه غم بغل گرفته ...
راستی اینجا کجاست ؟!
به یاد نگارنده ع ش ق
سلام بر خدا و بزرگی و عظمتش ... سلام بر چهره بی رحم طبیعت ... سلام بر
دل لرزان زمین ... تو می دانی چرا دل زمین این چنین عذاب آور لرزید ؟! شاید از
نامهربانیه آدمای پست یا نه از بی عدالتی بدکاران ؟! نکند از جفا و ستم متمدنهای
رذل پیشه ؟! چـــــــــــــرا ؟!
سلام بر دست عدم و نیستی روزگار فانی ... سلام بر روح فناگر و خبیث زمانه
گرگ صفت ... سلام بر جای خالی انسانهای دردمند، کسی می داند با چه
می شود پر کرد جای خالی بی پناهانی که اسیر خشم طبیعت شدند ؟! پول،
غذا، امداد و ... عزیزان از دست رفته را به آنان باز می گرداند ؟! کودکی چند
ماهه که والدینش پس از ۵ سال با دنیایی نذر و نیاز از خدا هدیه گرفته اند، نو
عروس جوان با دریایی آرزو، دانشجوی جوانی که می توانست فردای خانواده ای
را تضمین کند ........ سلام بر خروارها خاک مقدس ... سلام بر بمی که دیگر بم
نیست ... سلام بر نگاه آبی کودکی بی پناه که شاید از زهرهلاهل هم دردناکتر
و کشنده تر باشد ... سلام بر داغ سرخ و آتشین مادری گریان که فرزندش را
می طلبد ... درود به عظمت آدمی ... درود بر قلبهای دریایی پاک ...درود بر
احساسات لطیف و محکم ... درود بر عاطفه و مهربانی ... درود بر سخاوت
یاسهای آدم نما ... درود بر وجدان قشنگ آدمیان ... درود بر دخترکی یتیم که با
سخاوت سهم خود را به دیگری می بخشد .... درود بر پسرک تنها با دلی به
وسعت دریا ... درود بر بهار عاطفه ... درود بر مهمانی قشنگ احساس ...درود بر
همدردی بهاری نوادگان آدم و حوا ... درود بر فرشته های آسمانی ... درود بر
محبت ... درود به هر چه مهربانی را در ذهن عشق به تصویر کشید ...
که بود که سخن از مرگ عاطفه در سال ۲۰۰۰ به میان آورد ؟! چه کسی حرف
از گم شدن مهربانی زد ؟! قلبهای مهربان هنوز در تپش است ...
...... قلب من، قلب تو، قلب ما می تپد ......
ما هنوز زنده ایم ... عشق هنوز زنده است ... مهر ماندنیست ... وجدانهای پاک
بیدار مانده ... ایران و ایرانی جاویدان است ...
گر باور نداری بیا و به تماشا بنشین ...
به یاد نگارنده ع ش ق
دارم با کامپیوترم ور میرم که پاورچیناشو حس می کنم .مثل همیشه شیطون و خندون میاد طرفم و می خواد غافلگیرم کنه .نمی خوام حس قشنگشو خراب
کنم ، وانمود می کنم هیچی از اومدنش نمی فهمم ... آروم آروم میاد پشت سرم
و با دستای سفید و تپلش چشمامو محکم می گیره : " عمه ( عمه رو بدون تشدید
و با یه لحن خاص بچه گونه میگه ) می دونی من کیم؟! "
ـ ممممممم بذا یه ریزه فکر کنم آهان یادم اومــــد تو همون خاله ریزه نازه یی
که قاشق جادوییشو توی اتاق من جا گذاشته ریز می خنده و با یه لحن حق به جانب میگه : " نـخیرم!!! من اون نیستم
... "
ـ پس تو همون تام کوچولوی شکمویی که از من پنیر می خوای، مگه نــــــه ؟!
باز صدای خنده قشنگ و تپلش گوشامو پر می کنه : " عمه مامانم گفته پنیر نخور
تپل میشی ..."
ـ نکنه تو همون خانوم کوچولویی که موهاش بوی یاس لندنی میده
* عمه داره یادت میاد ولی بیشتر فکر کن
...
ـ فهمیدم ... فهمیدم ... فهمیدم تو همون یاس شیطونی که من همیشه
لپای صورتی و تپلتو محکم می کشم سریع دستای مثل برفشو از رو چشام
بر میداره و تند تند میگه: " عمه ســـــلام ... "محکم بغلش می کنم و درحال کشیدن
لپای گل گلیش می بوسمش
ـ سلام عروس قشنگ من ... باز که تو سنگین شدی و من نمی تونم بغلت کنم یه ریزه مثلا خجالت می کشه
" عمه چقد دوستم داری
؟! "
ـ چقد بگم خوبه
* بگو قد پیتزا سلی
ـ من از پیتزا سلی هم بیشتر دوستت دارم یاس کوچولوی من
* عمه منم تو رو قد همون چی پلتایی که بابام می خره دوستت دارم
عمه بهم آدامس باربی میدی
ـ چشم خانوم خونوما چیز دیگه ای میل نداری
* حالا نه ولی عصر باید از سوپر واسم پفک لینا بخری
(((( ))))
پ.ن: اینم یه مکالمه اختصاصی پر هزنیه با یاس عزیز ، تنها دختر دایی کوچولوی من که آمادگی میره . فکر کنم ۶ ساله باشه، نــــه
؟! یه دختر شیطونو شــر مثل زلزله که در یه چشم به هم زدن ...
، مهربون و با مزه ،
طرفدار درجه ۱ خوراکی و این حرفا ، شکمو و خیلی تپل مپل راستش من
به زحمت می تونم بغلش کنم اما خیلی خیلی دوست داشتنــــیه ، اونقدر
دوست داشتنی و مهربون که ... چشماش تیله ای رنگه، موهاش خرمایی و
لخت و بلنده ( البته خودش جلوی موهاشو با قیچی زیگزایگی چیده )
خلاصه این یاس ما کلی شیطونه اما با این وجود من خیلی دوستش دارم
حس می کنم شیطنتاش پر از قشنگیه . دنیای بچه ها خیلی دنیای پاک و زیباییه
یه دنیای ساده و سفید مثل قلبای مهربونشون ...
ببینم نظر شما راجع به بچه ها و دنیاشون چیه ؟! بهش خوب فکر کنید ...
به امید دیدار