به یاد نگارنده ع ش ق
بنویس بر یاس کبود ...
بنویس بر باور رود ...
بنویس از من ...
بنویس عاشق یکی بود ...
بنویس دنیای منی ...
همه رویای منی ...
منم اون بی تابیه موج ...
تو هنوز دریای منی ...
با این آهنگ به گذشته برگشتم ، به وقتایی که واسه کنکور درس می خوندم ،
به کلاسای ریاضی آقای پاکتچی که همش از کم کاریم توی خونه گله داشت ،
یاد فرناز افتادم که خیلی وقته دیگه ازش خبر ندارم، از وقتی رفت کرمان، چقدر
به بی معرفتی متهمم کرد یاد فرشته افتادم چقدر دختری ماهی بود فرشته ،
واسه تستای ادبیات همیشه بهم می گفت تورو اگه خوندی به منم بگو من هیچی
بلد نیستم، منم لبخند می زدم می گفتم بخدا نخوندم فرشته و باز خودش و دختر خالش منو به دروغگویی متهم می کردن حالا هم که نامزدی کرده ... یاد نرجس
واسه عصبانی کردن آقای علیزاده با اون دیر اومدناش ... از نرجس هم خیلی وقته خبر ندارم میگن داییش فوت شده ... چقدر زود گذشت ... چقدر بزرگ شدم ... چقدر
از همه دور شدم ... چقدر مهرم نسبت به همشون سرد شد ... چقدر زود از همشون دل کندنم ... منی که اگه یه روز با فرناز حرف نمی زدم به اندازه یکسال دلم واسش تنگ می شد حالا اصلا حوصلشو ندارم ... چقدر سنگدل شدم نه ؟؟ چقدر بی عاطفه شدم نه ؟؟ بعضی میگن به خاطر زندگی ماشینیه ، یه عده دیگه میگن به علت تغییر شرایطه، چه می دونم هرکی یه چیزی میگه، یکی دیگه میگه خانوم شدی ، بزرگ شدی ، یکی میگه کلاس میذاری، اون یکی میگه بی معرفت شدی و .... حالا که فکر می کنم می بینم کلی دلم واسه اون روزا تنگ شده ... کاش دوباره اون دوستیا تازه می شد ... کاش من اینقدر تنها نبودم ...کاش این یکماه زود بگذره ... کاش تو زود بیایی ...
(((( لحظه دیدار نزدیک است ...
باز می لرزد دلم، دستم ...
باز گویی در جهان دیگری هستم ... ))))
به یاد نگارنده ع ش ق
آن دور دستها، در انتهای زمان و یا در دل بی نهایت
نوری است که دلم را از عشق پر می کند ...
دوست دارم این نور تابناک دل بی ریای تو باشد
که بواسطه نجابت این چنین پرتلالو و نورانی گشته است ...
آن سمت مهربانی نسیم دلچسب بهاری
آوایی گرم مرا فرا می خواند ...
دلم می خواهد آن آوای گرم و روحانی
نوای دل انگیز تو باشد که مرا به با هم بودن نوید می دهد ...
پشت صداقت نرگسهای لطیف پاییزی
چشمانی پاک و معصوم مرا به صبر و پایداری دعوت می کند ...
از خدا می خواهم آن دو چشم بارانی
چشمان پر از شور اشتیاق تو باشد
که چشمان خشک و کویری مرا طلب می کند ...
روبروی دانایی پیچک ظریف رویای حقیقی
گرمی دستانی آشنا مرا با عشق پیوند می زند ...
دلم نوید می دهد که دستان پر قدرت و صمیمی توست
که می خواهد تا انتهای دنیا مرا از گزند غم ها در امان دارد ...
گلرو ـ آذر ۸۲
به یاد نگارنده ع ش ق
((( بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از
حــــــادثه عشق تـــــر است )))
((( زندگی چیزی نیست که
لب طـــــاقچه عـــــادت
از یـــاد مـــن و تــــو برود )))
... چقدر این دو جمله سهراب عمیقه مگه نه ...
* چرا اینقدر دل من بیقراره شاید ...
تقدیم به تو که این روزها دلم در هوایت بسیار پر میزند ...
کی اشکاتو پاک میکنه
شبها که غصه داری
دست رو موهات کی میکشه
وقتی منو نداری؟
شونه کی مرهم هق هقت میشه دوباره
از کی بهونه میگیری
شبای بی ستاره
برگ ریزونای پاییز
کی چشم به رات نشسته؟
از جلو پات جمع میکنه
برگهای زرد و خسته؟
کی منتظر میمونه
حتی شبای یلدا
تا خنده رو لبات بیاد
شب برسه به فردا
کی از سرود بارون
قصه برات میسازه
از عاشقی میخونه
وقتی که راه درازه
کی از ستاره بارون
چشماشو هم میذاره
نکنه ستاره یی بیاد
یاد تو رو نیاره
به یاد نگارنده ع ش ق
سلام !!!
امروز اومدم یه خورده قاتی پاتی بگم آخه ...
۱)
۲) لحظه هایی توی زندگی هست که اونقدر واسه یه نفر دلتنگ می شی که
دلت میخواد از تو رویاهت درش بیاری و ... ((( مثل حال امروز من ))))
۳) باغ پیوند من و تو پر از عطر اقاقی
فصل آشنایی ما سبز خواهد ماند باقی
همه آنچه که دارم پیشکش سادگی تو
سوگلی ترانه هایم هدیه یکرنگی توست
۴) کسی نیست جای من واسه امتحان ریاضی-فیزیک درس بخونه؟؟
۵) خدایا تا کجا چشمم وا راهن ؟؟
وای خدا بی تو شوو روزم سیاهن
* عکس مورد ۱از بلاگ آرامش عزیز http://calm.blogsky.com/ کپی برداری
شده چون با حال این چند روزه من خیلی سازگاری داره گذاشتمش امیدوارم
به بزرگی خودش منو ببخشه
* مورد ۵ با لهجه محلی بندری خونده بشه لطفا
به یاد نگارنده ع ش ق
دلــــــم می گوید " بگــــــو "
زمزمه کنان در کمال سادگی می پرسم " آخر از چه بگویم ؟! "
شاد و سرمست می گوید " از زلالی قطرات باران چشمان پروانه صادق "
" از جسارت بی وفقه خاطرات نقره ای دخترک عاشق "
" از ترنم احساسات پاک شاپرک سرزمین پاک محبت "
" از تنهایی بیصدا و معصوم تاک استوار حیاط صداقت "
" از دیوار شیشه ای مهربانی قاصدک پر مهر قصه "
" از همصدایی مرغ عشق قفس نجابت "
" از بیصدایی شقایق دنیای عشق "
" از همراهی دل پاک اقاقی با نیلوفر ظریف "
" از هم پروازی کبوتر سفید رنگ دریای بی ریایی "
و از (((( او )))))
از آفتاب روشن و مهربان روزهای عمرت
از ماه نورانی شبهای تار زندگیت
از همراه پاک صداقتهایت
از همدم پاک و مغرور دلبستگیهایت
از حامی بی نیاز همدلیهایت
از دل همچون دریا پاک و زلالش
((( و از غـــــرور بی انتهایـــــــش )))
گلرو ـ آذر۸۲
به یاد نگارنده ع ش ق
معصوم ترین همراه پر احساس من ...الهام پاک و مهربون همه ترانه ها و نوشته هام ... شاه بیت غزلهای عاشقانم و تنها قهرمان قصه زندگی گلروی مغرور ...
((((ســـــــــــــلام ))))
حالت چطوره تنها یاور بی ریای من ؟؟ با این روزگار بی مروت چیکار میکنی ؟؟
تو با لحظه هاش می سازی یا ثانیه هاش تورو به رفتن مجبور می کنن ؟؟ راستی خودمونیما عجب بی معرفته این روزگار همه عاشقا رو از هم دور می کنه
... تو میدونی چرا
... نمی دونی
پس بذار من بهت بگم
اون روزا
یعنی راستشو بخوای خیلی وقت پیشا مامان جون میگفتش که این زمونه بدطنیت خبیث چون خودش هیچکیو نداره که صادقانه و بی تکبر بهش عشق بورزه
پس به عشق پاک عاشقای مهربون حسادت می کنه و توی خیال پلید خودش فکر می کنه می تونه با دور کردن دو تا عاشق از هم ، اونا رو از هم جدا کنه و .... (زهی خیال باطللل آخه بیچاره خبر نداره دوری عشق و علاقه رو بیشتر
می کنه درک نمی کنه، نمی فهمه چون دل نداره
) نمی دونه عاشقای واقعی حتی از قلب دریاییشون که همه دارو ندارشونه، بخاطر اثبات همه عشق آسمونیشون به معشوق مهربونیانشون میگذرن
( گاهی وقتا به این همه زلالی غبطه می خورم
) حالا فهمیدی
؟؟؟
راستی امشب به خاطر حضور همه خاطرات خوب و قشنگمون پشت پنجره
آرزوهام، رو به دریای احساساتم با همراهی غروب غمای بی کسیم یه جشن
مختصر گرفتم همه رو دعوت کردم
( چقدر هم مختصره
انگاری
فقط تو نیستی و خواجه حافظ شیرازی ) میخوای لیست مهمونامو بگم بدونی
((ماه خندون ، ستاره های چشمک زن سربی ، فانوس نفتی شبای تنهاییم ، زمین گرد و تپلی ،اطلسیای باغچه دوستی ، نرگسای خوشکل گلدون سفالی ، ماهیهای قرمز تنگ بلور، شقایقای وحشی عاشق، نیلوفر آبی مرداب غم ، اقاقی مهربون
بیشه صداقت ، قاصدک خوش خبر ، شاپرک رقصون ، نسیم بهاری خواهش ، شبنم زلال گل عشق ، مرواید براق صدف مهربونی ، کبوتر سفید نامه رسون ، همون پستچی مهربونه که پیکای محبتو برام میاورد و آسمون آبی ترانه ))
می بینی همه هستن الا گل مجلس ... سوار پر محبت و بی ریای جاده قلب من،
تنها هستی پر ارزش و معصوم من ... تــــــــــــــــــــــــــــــــــو ... نیست
چقدر جات اینجا بین این همه پاکی خالیه خیلی دلم می خواست تو هم
بودی وتوی این همه شادی و مهربونی شریک می شدی امیدوارم یه روزی برسه که تو هم توی این محفل بی آلایش حضور داشته باشی
من می دونم
که یه روزی میایی و جشن خوشبختی گرانبهامونو با حضور همین پاکیها برگزار
می کنیم
(((( پس به امید اونروز ))))
به یاد نگارنده ع ش ق
- « می دونستی دنیا بدون تو خالی از بزرگیه ؟»
- « می دونستی که قلب عاشق من از جنس صداقت توه »
- « چه سخته واسم از تو نوشتن مثل اینه که بخواهم روی یه تیکه کاغذ کوچولو با
مداد رنگی کم رنگ یه آسمون پر ستاره محبت بکشم ... »
((((((( همه فکرو ذکرم شده تو و عشق آسمونیمون ... )))))))
- « کی لبامون با هم همصدا شدن ؟»
- « کی بود که به هم دلبستیم ؟ »
- « کی منو بطرف تو کشوند ؟ »
- « به طرف بودن با تو ... »
- « به طرف دل پاک تو ... »
- « و به سمت نجابت تو ... »
-« کی بود که تو همه وجود و احساس منو مال خودت کردی ؟ »
-« کی بود که دستامونو عاشقانه به طرف هم دراز کردیم ؟ »
- « فکر کن!! خوب فکر کن !! »
(((((( به دل کوچیکم که پر از بزرگی عشق توه سرک می کشم و تو رو می بینم که
با لبخند وایسادی و داری نیگام می کنی ... )))))))
- « سلام گلروی من!»
- « سلام.»
- « گلروی مهربان و صبورم...»
((((((( و من که دارم از خجالت مثل لبو سرخ میشم ... دلم می خوادحرف بزنم و بگم
" دوستت دارم " اما این شاگرد تنبل تو هنوز یاد نگرفته که حرفاشو بدون خجالت بگه ...))))))
- « سلام.»
- « دلم واسه خودت، بودنت و صدات تنگ شده ...»
- « منم همینطور ...»
- « خانومی ناز من ... پس چرا آفتاب شرم و حیای وجودیت یخ فاصلمونو ذوب نکرد ؟»
ـ ..." دوستت دارم ".... به اندازه همه شبایی که از هم دور بودیم، به اندازه همه اشکایی
که واسه نبودنت گونه هامو خیس کرد و به اندازه دوری که دلامونو به هم نزدیک کرد
... " دوستت دارم " ....
به یاد نگارنده ع ش ق
مهربونترین هم پرواز من سلام ...
امروز اومدم باهات دردودل کنم مثل اون روزا که پیشم بودی، به حرفام گوش
می کردی و واسه دلتنگیام بهترین مرهم بودی ... حالا هم هستی اما خیلی
دیر به دیر سراغ تنگ تنهاییام میایی می دونم گرفتاری اما میترسم یه وقتی
بیایی که ماهیاش مرده باشن و ... یادت میاد اون روزا رو ،دقیقه هاشو، لحظه
هاشو، ثانیه هاشو ...
یاد باد یار بی دریغ شبهای عاطفه در شباهنگ بی صدای دنیای عشوه ...
یاد باد سبد نقره فام خاطرات سبزپوش بهاری در دنیای احساسات زنده ...
دلم هوای اون لحظه هارو کرده، هوای ترو، هوای صدای مهربونتو و هوای با
هم بودنمون ... هرچی دارم لحظه هامو میکشم که به تو برسم بازم ...
حالا که دلتنگی داره رفیق تنهاییم میشه
کوچه ها نارفیق شدن
حالا که میخوام شب و روز به هم دروغ بگن
ساعتا هم دقیق شدن
آخه بگو باید چند دریا صبر تحمل کنم، چند کوچه انتظارو پشت سر بذارم
تا تو بیایی ... تا تو باشی ... تا ...هر صبح به امید اومدنت پنجره رو باز می کنم
و با دریا قد آسمون حرف میزنم تا شاید دریا بهت بگه چقدر تنهام ... ببینم ماه
از دلتنگیام چیزی بهت نگفته ؟؟راستی قاصدکا بهت نگفتن که ...
پشت قاب شیشه پنجره ای که شبامو با خود میبره
جایی که گذشته هام مثل تصویر از تو قابش میگذره
پشت قاب بی نفس مثل اون پرنده که دلش گرفته تو قفس
مهربون، من به تو اندیشم نه به تنهایی خویش
از پس شیشه تو را می بینم
من وضو با نفس خیال تو میگیرم و تو را میخوانم
و به شوق فردا که تو را خواهم دید چشم براه می مانم ...
کاش بدونی چقدر دلم واست تنگ شده ... کاش بدونی هنوزم مثل اون وقتا
ساعت ۱۰ منتظرت میمونم بلکه یه شب سرزده مهمون شبام بشی ... کاش
بفهمی که ...
دل هیچکی مثل من غربت اینجا رو نداره
مثل گنجیشکای بی لونه و بی جای محله
دیگه هیج جا تو درختا جای من نیست که برم...
من دلم واست خیلی تنگ شده توروخدا ...
گلروی دلتنگ تو
به یاد نگارنده ع ش ق
بوی یاس همه اتاقمو پر کرده ... احساس می کنم می خواد حضور تورو بهم نوید
بده آخه اون دفعه هم که اومدی اتاقم بوی یاس میداد ... حس عجیبی آمیخته با
هیجان همه وجودمو پر کرده ... خیلی خوشحالم ... یادت میاد بهم می گفتی
آری آغاز دوست داشتن است
و من دیگر به پایان را نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
اما حالا من می خوام پایان راه رو برات کارگردانی کنم
اونم با حضور گرم تو بعنوان نقش اول قصه
یادت میاد گفتی: " خیلی لجبازی گلرو " ... اون روز روم نشد بگم که لجبازی رو به
خاطر داشتن تو دوست دارم ... روم نشد بگم واسه داشتن تو حاضرم با همه دنیا
لجبازی کنم فقط به یه شرط که تو مال من بشی ... راستی می بینی اجازه ندادم
هیچکی گلروتو مال خودش کنه یادت میاد میگفتی به کسی که میخواد جاتو توی
قلب من بگیره حسادت میکنی ... می بینی هیچکی جز تو نتونست مالک قلب من
بشه ... می بینی من تو رو تصاحب کردم ( چیزی که خیلی دوست داشتی) ...
نمی ذارم تو رو از من بگیرن حتی تو عالم خیال و قصه
روی پیشونیم نوشته تو فقط مال منی اونم واسه همیشه
جای تو فقط توی قلب عاشق منه اونم واسه همیشه
توی فنجون زندگی من تنها نقش حک شده تویی
کسی که چشاش همه دنیای منه
نمی ذارم اینهمه خاطره نقره ای اسیر دل سنگ باد بشه
نمی ذارم جادوگر بی رحم شهر قصه منو از تو جدا کنه
نمی ذارم کسی جای منو توی خلوت مهربون دلت بگیره
نمی ذارم کسی جز خودم دلتنگیاتو با قلموی مهربونی محو کنه
نمی ذارم انگشتای هیچکی شبای غصه اشکاتو پاک کنه
نمی ذارم یه غریبه با حرفاش و یا شاید نگاش پادشاه دل بی ریات بشه
من می خوام فقط خودم پرستشت کنم
نمی ذارم دلی که مال منه پیش بیگانه امانت بمونه
عزیز دل، من چشم به راهت می مونم اونم واسه همیشه
میدونم میای و میمونی پیشم یه روز واسه همیشه
گلروی عاشق تو