من امروز خیلی خوشحالم

به یاد نگارنده ع ش ق
قشنگترین امید زندگی سلام
همیشه شروع نوشته هام خیلی سخته واسم آخه میمونم از چی و از کجا شروع کنم؟
چه جوری دلتنگیامو با نوشته هام نشون بدم تا ثابت کنم عاشقترین عاشقم. راستی
چرا آدما همیشه میخوان ثابت کنن که از همه عاشقترن مگه توی عشق چی هست که
همه میخوان با تمام وجود حسش کنن و نشون بدن که از عشق یا کلا عشق اونا بالاتر
هیچی نیست؟؟؟؟ امروز خیلی خوشحالم آخه میدونی چرا چون دیشب مصمم و قاطعانه
 تصمیم خودمو به داداشت گفتم. گفتم که خیلی دوستت دارم........ بهش گفتم که واسه همیشه منتظرت میمونم و محاله تنهات بذارم اما دیشب یهویی یاد یه حرفت افتادم که بهم گفتی تو چه جوری میخوای جلوی خونواده من از رابطمون دفاع کنی اما من دیشب این کارو کردم بهش گفتم که من دوستت دارم و حاضر نیستم به هیچ وجه تورو از دست بدم اونم خوشحال شد و بهم تبریک گفت تازه یه عالمه پیغام هم بهش دادم که به تو برسونه اونم با کمال میل قبول کرد . چقدر خوبه که اون هست که من میتونم ازش حالتو بپرسم یا اینکه پیغامامو از طریق اون بهت بدم ولی میدونی چیه تا بهم گفت به خاطر کارش یه مدت طولانی نیست خیلی دلم گرفت آخه تنها کسی که میشد بهاش دلتنگیامو نسبت به تو فراموش کنم اون بود تو که نمیدونی کپی خودت صحبت میکنه همون کلمات و همون لحن آشنای تو.... اما
با اینحال خیلی خوشحالم که ..............................امروز صبح که از خواب پاشدم به یاد تو و 
با چشای تو به دریا نگاه کردم تا حالا دریا رو این جوری ندیده بود آروم و طلایی تازه بهم لبخندم میزد اونقده لبخندش ناز و ملیح بود که ناخود آگاه منم لبخند زدم. راستی یه چند روزیه یه کبوتر سفید عینوهو کبوتر نامه روسونا میاد و رو بالکنمون میشینه. نمیدونم نشونه چیه اما دلم گواهی میده که یا خبری از تو واسم آورده یا این که میخواد بگه داری میای اما مامان مثل همیشه غر میزنه که کبوتر اومد نیومد داره آزادش کنین بره اما من هر روز واسش دون میریزم شاید اونجوری پارتی بازی کنه و بهم بگه واسه چی اومده لب پنجرمون؟؟ میخوام بهش بگم که اگه از تو برام نامهای آورده زودی بهم بده آخه دیگه دلم طاقتت بی خبری از تو رو نداره.میدونم 
اونم یه خبرایی داره و آخرش هم مجبور میشه بهم بده آخه میخوام اونقدر بهش مهربونی کنم
که دیگه روش نشه بهم نه بگه. ببینم هنوزم شبا ماهو می بینی؟؟ هنوزم شبا قبل از خواب
کی اشکاتو پاک میکنهء ابی رو گوش میکنی؟ من که همه این کارا رو میکنم،ماهو میبینم شاید
مهربونتر شد و تو رو بهم نشون داد. آهنگو میزارم تا ببینم میتونم واسه سوالاش جواب پیدا کنم
یا نه؟  البته فقط به یه جواب رسیدم اونم اینه که دلم میخواد یا بهتره بگم که آروز دارم خودم باشم یعنی به نظر تو میشه؟؟؟؟ ببینم تو میدونی چرا خیلی از سوالای من بی جواب میمونه شاید سوالام اشتباست یا شایدم خیلی رویایی فکر میکنم ؟؟؟؟
اما با تموم این حرفا خیلی خوشحالم که تو مال من شدی.... دیدی بالاخره من تصاحبت کردم
چیزی که تو دوست داشتی البته اینو بگم که من همیشه مال تو هستم و میمونم و هیچکی نمیتونه منو ازت بگیره تو هم همین جور تا همیشه مال من هستی ما مال هم دیگه ایم خودت میدونی ستاره قلب منی با من میمونی 
راستی یادت نره به قاصدک عشقمون بگی واسم خبرای خوب خوب از تو بیاره
چون من منتظرم، منتظره منتظر..........
                                                                     گلروی همیشگی تو 

آری یا خیر؟؟؟؟؟؟

به یاد نگارنده ع ش ق
میگویند تصمیم بگیر آری یا خیر؟ مردد می مانم به خاطرم میاید که اگر بگویم آری 
زندگی دیگری را که تنها امیدش اوست را تباه کرده ام همه میگویند تمام زندگی 
دخترک فقط اوست.... می اندیشم که اگر بگویم نه با دست خود دلم را به قتلگاه 
دلهای عاشق سپرده ام و تو را به هیاهوی وحشیانه باد..... میدانم اگر بگویم نه رنگ سیاه تردید و نفرین را به خود هدیه میکنم . غرق در این افکار با خود زمزمه میکنم
  سراپا اگر زرد و پژمرده ایم 
  ولی دل به پاییز نسپرده ایم
  چو گلدان خالی لب پنجره          
  پر از خاطرات ترک خورده ایم  
  اگر داغ دل بود ما دیده ایم
  اگر خون دل بود ما خورده ایم
  اگر دل دلیل است ما آورده ایم 
  اگر داغ شرط است ما برده ایم
   گواهی بخواهید اینک گواه 
  همین رخمهایی که نشمرده ایم
 و ناگاه به این می اندیشم که آری یا خیر؟؟ خوشبختی ما یا زندگی دخترک؟؟؟
 و چونان گذشته برای سوالاتم جوابی نمی یابم . میخواهم فداکار باشم اما انگار
از توانم خارج است آخر اوست که مرا فریاد می کند و من مردد و بهت زده فقط
نظاره گر می شوم!!!!!!!! 

happy birth day to ME

به یاد نگارنده ع ش ق
امروز توی این خونه جشنه . میخواید بدونین چه خبره پس گوش کنید:
یه روز از روزای خدا که خورشید خانوم ناقلا مثل همیشه با بدجنسی چادر زرد و طلاییشو سرش کرد که از پشت کوهها بدوه و بیاد تا  توی آسمون یه شهر که دل آدماش به بزرگی همون آسمون بود بتابه،یه کوچولوی خوشگل و ریزه میزه بعد از 9 ماه ورجه وورجه کردن توی شکم مامان مهربونش در ساعت 6 صبح 31 مرداد سال 1361 به دنیا اومد تا مثل خیلی آدمای دیگه طمع زندگی و حضور توی این کره خاکی رو حس کنه. اسم این کوچولوی قصه ما رو که نازش هم حسابی خریدار داشت گذاشتن گلرو و گل باغ زندگی مامان و باباش شد . اونا هم
مثل دو تا باغبون مهربون و دلسوز همیشه با عشق و محبت پیشش موندن و
نذاشتن این جوونه نو پای زندگیشون تنهایی رو احساس کنه .با محبت و مهربونی
فراوونشون سیرابش کردن . هر وقت گل کوچولوشون دلتنگ و بهونه گیر میشد
بهش کود لبخندو هدیه میکردن تا بتونه غم و غصه هاشو از خودش دور کنه .اگه
هم گاهی اوقات برگای احساسش با پاییز زندگی زرد و پژمرده میشد با قیچی امید
برگاشو هرس میکردن تا از تماسش با شاخه های گل دوباره امید به آینده و فردا
تو دلش جون بگیره خلاصه این که این گلروی ما قد کشید و بزرگ شد و امروز داره
21 سالمین بهار زندگیشو شروع میکنه . گلرو به خودش قول داده که کاری بکنه که
این سال واسش از سال قبل پربار تر باشه،دیگه ناامید و خسته نباشه،همش به
چیزای خوب خوب فکر کنه، اگه صخره مشکلات جلوی راهشو سد کردن با سلاح
صبر و استقامت و توکل به خدایی که از اون مهربونتر توی این دنیا نیست به اون شلیک کنه تا غم و مشکلات رو متلاشی کنه.تصمیم داره خوب فکر کنه، خوب تصمیم بگیره،منطقی باشه، محکم و قوی باشه..............
راستی این گلرو انگاری خودش هم یه حرفایی واسه گفتن داره همتون به حرفاش خوب گوش کنید:
 سلام به همه کسایی که امشب میان اینجا تا توی این جشن کوچیک اما پر از صفا و صمیمیت، شرکت کنن. به همتون خوش آمد میگم مرسی که میاین و منو خوشحال میکنین راستی تا یادم نرفته از زحمتای داداش خوبم مسعود عزیز که واسه برگزاری این جشن حسابی کمکم کرد تشکر میکنم امیدوارم بتونم زحمتاشو جبران کنم  مسعود جان ممنونم .
راستی میخواستم توی همین بلاگ از محبتای بی دریغ مامان و بابای خوب و گلم
تشکر کنم که همیشه و در هر شرایطی تنهام نذاشتن و مثل یه حامی در کنارم
بودن بخصوص بابای گلم که همیشه درکم کرده و بهترین دوست، مشاور و پــــــــدر
بوده.
مــــــــامــــــــــان و بـــــــــابــــــــــای خــــــــــــوبـم:
با هفت تا آسمون پر از گلای یاس و میخک، با صد تا دریا پر از عشق ، با یه قلب
که توش پر از حس بیقراری فقط میخوام بگم که
                           (عاشقانه دوســـــــتـــــتـــــــون دارم)
و یه صحبت کوچیک با عزیزترین مهمون این جشن:
عزیزترین عزیزم سلام
خیلی دلم میخواست حالا تو پیشم بودی و روز تولدمو با تو بودم اما صد افسوس
که فرسنگها ازم دوری البته بعد مسافت مهم نیست تنها چیزی که مهمه دلای
ماست که به هم نزدیکه. تنها چیزی که میتونم بگم اینه که ممنونم که اون همه
خاطره های قشنگ و پاک و توی ذهنم نقاشی کردی،  اون همه لحظه های خوبو
واسم ساختی. من با تو خودمو شناختم .خیلی خوشحالم که خدا تورو بهم داد تا
از طریق تو خیلی از چیزایی رو که قبلن درک نکرده بودم درک کنم و بفهمم . من
با تو واژه هایی مثل عشق، بزرگی، انسانیت و شخصیت رو حس کردم. من با تو خودمو شناختم چیزی که توی ۱۹ سال قادر به انجامش نشدم، من با تو به خدا
نزدیکتر شدم، من با تو ................................
راستی میخوام امروز بگم که با تمام وجود دوستت دارم
ای بابا اینقدر حرف زدم که آخرش یادم رفت که بگم
                                          تــــــــــــــــــــــــــولدم مـــــــــــــــــــــبارک
حالا همه با هم آهنگ تولدت مبارک رو بخونید راست یادتون نره دست بزنید
                                                     
                         تولدم مبارک
                     تولد تولد تولدت مبارک        مبارک مبارک تولدت مبارک
                            بیا شمعا رو فوت کن تا صد سال زنده باشی
                     تولد تولد تولدت مبارک        مبارک مبارک تولدت مبارک
                            بیا شمعا رو فوت کن تا صد سال زنده باشی
                                                  happy birth day to me  
                                             happy birth day to me   

عبادت عشق

به یاد نگارنده ع ش ق
این مطلب زیبا و صادقانه رو تو بلاگ گلهای داوودی دیدم . اونقدر پاک و بی آلایش نوشته بود که اشکو توی چشام مهمون کرد. حالا هم میخوام تو بلاگ خودم بنویسمش بخاطر اینکه از بس با احساس و ماه بود میخوام تقدیمش کنم به کسی از صمیم قلب دوستش دارم و دلم واسش تنگ شده به اضافه اینکه بی صبرانه منتظر بازگشت سبزش هستم............  

سلام هم نفس!
امیدوارم هر جا که هستی دلت شاد باشه و لبت خندون....داشتم نماز مغرب نگاهت رو به جا می آوردم که نمی دونم چرا وقتی به قنوت خواستنت رسیدم، زبونم بند اومد و اشک نیاز امان از گونه های سردم برید. میخواستم دلتنگی های شبای تنهایی مو تو سجده نگاه قشنگت راز و نیاز کنم. دست نیازمو که رو به قبله چشات بالا آوردم، یه اضطراب غریبی تو دلم نشست جوری که انگار تو رو برای همیشه ازم گرفتن و من جز قفس تنهایی سر پناه دیگه ای ندارم.یاد اون لحظه ها بخیر که شب رو با سجده سینه گرمت صبح میکردم و دعای دم صبح رو با تسبیح انگشتای دست مهربونت نجوا میکردم. آخرین رکعت صلات عشق رو که میخوندم، با صدای یاهوی من پلکای مستت نیمه باز میشد و من مثل یه سر سپرده چاره ای جز تسلیم در برابر هوس عاشقونه دلت نداشتم. اولین بوسه جادویی عشق شروع جاده ای بود که انتهاش تو اوج لذت به آرامش کودکانه آغوش گرمت ختم میشد. حالا دیگه از اون شبا جز صندوقچه ای زنگار بسته از خاطرات حسرت انگیز برام نمونده...دلم بد جوری هواتو کرده نازنین! هوای پرواز به آسمون آبی چشات...پرواز به آسمون شهر خیالی قصه هات...چه لذتی داره با تو بودن! با تو خندیدن...باتو عطر یاس رو بوییدن.دلم تنگه نامهربون، یه نظری کن. یه نظری کن به حال این خسته که تا نشکسته، شکسستن بغض گلوش رو ببینی.حیاط خونمون پر از دون و آب شده از بس که صبح به صبح مژدگونی میذارم واسه گنجیشکا و کلاغا. گفتم اگه هر کدوم از کلاغا خبر برگشتن تو رو برام بیاره یه سکه طلا میدم بهش. آخه شنیدم کلاغا طلا رو خیلی دوست دارن.دیشب تو باغچه حیاط بوی عطر تو می اومد. آسمون پر از ستاره بود اما هیچکدوم شکل تو چشمک نمیزد. دلم لک زده واسه اون چشمک زدن هات.اینبار اگه برگردی دیگه نمیذارم بری ...عهد کردم اگه یه روزی دستم به ضریح مقدس دستات برسه انقدر التماست کنم که یا منو با خودت ببری یا اینکه همون جا جونمو قربونی قدمت کنم.

نازنینم....تو را به خدایی که قد همه ماها مهربونی داره 
                 زود بــــــــــــــــــــرگــــــــــــــــــــرد،مـــــــــــــــــن منتظــــــــرم 
                                                                               

فقط واسه تو که بدونی من چشم براهت میمونم حتی تا آخر دنیا

به یاد نگارنده ع ش ق
قشنگترین هدیه خدا سلام
الان که دارم اینا رو می نویسم به اندازه همه ستاره های آسمون شادی توی دلم خونه کرده 
می دونی چرا چون بالاخره تونستم رد پاتو از بین تمامی کسایی که این چند روزه بهم سر
 زدن بشناسم. میدونستم که میای چون دلت اینو یه روز صبح به قاصدکای خوش خبر
 گفته بودن. با اینکه نتونستم میزبان خوبی واست باشم و با نوشته هام رنجوندمت
اما تو بهترین مهمون کلبه تاریک دلتنگیام بودی.مهمونی که با اومدنش خونه دلمو 
نورانی کرد. مهمونی که وقتی اومد بوی صفا و صمیمیتشو میشد احساس کرد. مهمونی که دلش از دریا هم  بزرگتر بود و چهرهش مهربونیه مهتابو به یادم میاورد 
اما حیف که وقتی اومد من نبودم تا گلای شقایق قرمزی رو که سرخیش عشقو به آدما یاد می داد تقدیمش کنم. نبودم تا بهش بگم تنها ستاره موندگارآسمون زندگیم     اونه. ندیدمش که بگم من هنوزم به عهد پیمانمون پایبندم و جا نزدم........... هنوزم
همون گلروی مغرور اونم و مرور زمان نتونسته هیچیو عوض کنه......... فقط تنها
 چیزی که عوض شده علاقه من نسبت به اونه که یه عالمه برابر شده..از وقتی که
رفتی فهمیدم که هیچکی نمی تونه جاتو واسم پر کنه....... مطمئن شدم که زندگی بدون تو یعنی زندگی توی یه شهر یخی بدون احساس.چقدر دلم میخواست وقتی میومدی بودم تا بهت بگم اگه این همه مدت بودم،اگه این همه مدت موندم فقط به خاطر امیدی بود که تو دلم سوسو میزد و میگفت برمیگردی. بخدا من زیر قولم نزدم، از انتظارهم ناامید و خسته  نشدم البته نمیگم انتظارو دوست دارم تو خودت بهتر از هر کی میدونی که از انتظار کشیدن بدم میاد. فقط گاهی اوقات اگه چیزی مینویسم
از روی دلتنگیه نه اینکه بخوام بانوشته هام بگم که دیگه نمی خوام منتظر بمونم و با نوشته هام ناراحتت کنم.آخه من که نمیتونم یه لحظه ناراحتیتو تحمل کنم چطوری 
میتونم با حرفام برنجونمت. کاش دوباره بهم سربزنی اگه بدونم دوباره میای این خونه
با جاروی محبت تمیزش میکنم تا حسرته و تردید جرات نکنه به این خونه سرک بکشه. به دیواراش رنگ لبخند و شادی میزنم تا غم از بزرگی شادی خجالت بکشه و دیگه
این ورا آفتابی نشه. پرده صداقت به پنجره هاش میزنم که همه بدونن دورغ توی این 
خونه جایی نداره. به آفتاب مهربونی میگم بتابه تا کینه و تردید توی دلامونو با ذوب کنه ولی به ماه میگم شبا بره پشت کوهها قایم شه آخه وقتی تو باشی خونمون دیگه
ماه نمی خواد چون تو خودت ماه منی. پس تورو خدا بیا و بهم بگو واسه همیشه پیشم میمونی و اینو بدون که هروقت بیای در خونه دلم به روی تو مهمون عزیزم
بازه راستی یادم رفت بگم که
                ( قد ستاره های آسمون بی کسیهام دوستت دارم و تو عزیز دلمی )
                                                                                           گلروی تو

خاطره

به یاد نگارنده ع ش ق
این شعرو به یاد روزای خوشمون واست نوشتم میدونم که هر دومون این شعر رو دوست داریم.......این شعر منو یاد یه جمعه توی تیرماه ۸۲ انداخت یادته گفتم اینو به یاد من گوش کن .... پس به یاد خاطرات با هم بودن اینو بخون
با سقوط دستای ما در تنم چیزی فرو ریخت
هجرتت اوج صدامو از فراز شاخه آویخت
بی تو باید مرد و پژمرد
زیر خاک باغچه پوسید
فصلی که من با تو ما شد
فصل سبز خواهش من
فصلی که ما بی تو من شد
فصل خاکستری من
تو بگو جزء تو کدوم رود ناجی لب تشنگی بود
جزء تو آغوش کدوم باد سایه گاه خستگی بود
بی تو باید.........بی تو باید
تا نفس دارم ببارم
من برای گریه کردن شونه هاتو کم میارم
چشم تو با هق هق من با شکستن آشنا نیست
این شکستن بیصدا بود هر صدایی که صدا نیست
ای رفیق ناخوشی ها
این خوشی باید بمیره
جزء تو همراهی ندارم تا شب از من پس بگیره
با تو بدرود ای مسافر هجرت تو بی خطر باد
پر تپش باشه دلی که خون به رگهای تنم داد 
فصلی که من با تو ما شد
فصل سبز خواهش من
فصلی که ما بی تو من شد
فصل خاکستری من

تولد

به یاد نگارنده ع ش ق
داشتم با خودم فکر میکردم دیدن یه دوست خیلی عالی و گل که خیلی وقته ندیدیش چقدر میتونه پرخاطره باشه حتی اگه اون دوستت تولدش هم باشه دیگه حسابی خاطره تو خاطره  میشه و آدم خاطره بارون‌ میشه مثل من که امشب پر از خاطره های شیرینم. امشب خاطره کلی خاطره خوب واسم زنده شد .خاطرات کنکور، درس خوندنهای شب امتحان خونه فرناز اینا، ،رژیمای من که خونه شما شکسته میشد، تلفنای نیم ساعتمون همراه با اذیتهای دادشی (فرناز یادته؟؟؟ بخار کشید تلفن) ، عروسکا، احضار روحها، غزال و کلاسای زبان،‌ تولد اون سال که محسن و ناصر خونتونو توی یه چشم به هم زدن با شیطنتاشون بهم ریختنو بعدش هم بادکنک خواستن و آخرش هم همه رو با سوزن ترکوندنو منو کلی شرمنده کردن، کیک شکلاتی دست پخت خودت، ماکارونی روز انتخاب رشته که مجتبی درست کرد( بعدش هم دعواهای مامان که شما دو تا چیکاره بودین اینجا)،‌ دکتر حسینی با انتخاب رشته اش تو بیمارستان، بدقولی های منو لاله و سر کار گذاشتنت، یا تولد امشبت من و تو با لاله و آرزو و مریم.........قهر امشبت واسه بی معرفتی من و لاله، کش رفتن کتابات از قفست که بعدش مجبور شدی اونا رو بهمون هدیه کنی، راستی یادم رفت امسال بادکنکاتو بترکونم چقدر به لاله گفتما اما یادمون رفت یادم باشه سال دیگه این کارو بکنم اما 
یادت نره که سال بعد یه عالمه بیشتر بادکنک بگیری که تلافی امسالم درآد...... خلاصه که امشب خیلی بهم خوش گذشت........ راستی خانوم مهندس موبایلتون مبارک و اینم تبریک واسه تولدت
               فرناز خوبم تولد ۲۱ سالگیتو بهت تبریک میگم عزیزم
               واست آرزوی خوشبختی می کنم مهربونم و بدون که
                خیلی دوستت دارم و همیشه به یادت هستم 
                                                                                     گلرو 

خواب

به یاد نگارنده ع ش ق
سلام قشنگ مهربونم......دلم واست یه ریزه شده همش را بهونه تو میگیره
 دیگه با حرفای منم آروم نمیشهبازم دیشب خوابتو دیدم،یه خواب خوب.خواب
 دیدم که برگشتی با یه عالمه گلای رز و شقایق.سرخی گلا مثل سرخی خورشید
بود موقع غروب. هر دومون سر تا پا سفید پوشیده بودیم........ گفتی: اومدم که واسه
همیشه پیشت بمونم البته اگه تو بخوای.گفتم: از خدا می خوام .پریدم تو بغلت 
......به موهام دست کشیدی ....... پیشونیمو بوسیدی........برام آهنگ کی اشکاتو پاک
 میکنه ابی رو واسم زمزمه کردی......گفتم: دیگه هیچ وقت تنهام  نذارخندیدی و
 من از خواب پریدم بگو که برمی گردی............. بگو که دیگه تنهام نمی ذاری.........
بگو که منتظر بمونم.................بگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو............
من چشم به راهت میمونم ........

IN THE NAME OF LOVE'S GOD
?would you dance if i asked you to dance
?would you run and never look back
?would you cry if you saw me cry
? would you save my soul to night.
? would you die for the one you loved
......hold me in your arms to night
........i will stand by you forever.
.........you can take my breath away
???would you swear that you always be mine
...........AM i in too deep???have i lost my mind?? i dont care
  i can be your hero 

پیمان عاشقانه

به یاد نگارنده ع ش ق
یه بار دیگه با قلب پاک و زلال تو پیمان می بندم. یه پیمان همیشگی که حتی بعد از مرگم
هم پایدار و جاودانی باقی بمونه . پیمانی که ازش بشه صدای مهر و محبت و دوستی و
عاطفه رو شنید
بیا تا توی این پیمان عاشقونه نت موسیقی عشقمون رو با هم و همصدا نجوا کنیم
تا صدای دلنواز اون همه عاشقای دنیا رو به رویای زیبای با هم بودن ببره. 
پیمان عاشقونه در اصل یه موسیقیه از قلب دو تا آدم عاشق پیشه که جزء عشق
هم هیچ چیز دیگه ای نمی بینن و نمیخوان.عشق یعنی یکی شدن،یعنی اینکه آدم  وجود یکی دیگه رو توی وجود خودش حس کنه.
امروز میخوام یه اعترافی بکنم پیشت و اون اینه که با تمومیه وجود عشق تو رو توی قلبم حس میکنم. دوست دارم با استفاده از قلمم احساسم رو نسبت به تو رو کاغذای سفید خط خطی حک کنم تا بهت ثابت کنم که الهام نوشته های من تویی . این کلمات عاشقانه فقط با وجود توه، که واسم معنی و مفهوم پیدا میکنه.
پس به رسم همه عاشقونه های دنیا میگم
دوستت دارم.....دوستت دارم........دوستت دارم