به یاد نگارنده ع ش ق
از نگاهش خستگی و غم میباره.....به احترام اون یه خورده مکث کردم تا نفسی تازه کنه.
تا چند ثانیه هردومون به استقبال سکوت رفتیم بعد از اون با یه حالت مردد ازش پرسیدم:
"میتونم خواهش کنم خودتونو معرفی کنید". یه نگاه سرد و بی فروغ بهم انداخت و گفت:
"یه پنجره با یه قفس، یه حنجره بی همنفس" با یه عالمه تعجب پرسیدم:" عذر میخوام متوجه نشدم از کجا تشریف آوردید؟ " و دوباره همون جوابهای گنگ "من از تبار غربتم از آرزوهای محال" از جواباش کلی جا خوردم اما به روش نیاوردم و سکوت کردم .حرفاش، ظاهرش و مهمتر از همه اون نگاه سرد و عاری از هر نوع حسش، بد جوری حس کنجکاویمو قلقلک میداد ، به خاطر همین دوباره ازش پرسیدم:" از کجا اومدین و در حال حاضرچیکار می کنید؟ " دوباره همون نگاه بی تفاوت و صدایی که لحنی خش دار به خودش گرفته بود..." توی این مثلث غریب ستاره ها رو خط زدم ،دارم به آخر میرسم از اونور شب اومدم" و سکـــــوت ممتـــــد"داغ ترانه توی نگام...شوق رسیدن توی تنم...توی حجم این قفس....منتظر پرزدنم " و بــــــاز سکــــــــوت گویـــــا تر از سخـــن..
این بار منتظر نشستم تا خودش سر صحبت رو باز کنه اونم بعد از یه مکث مبهم بالاخره به
حرف اومد و گفت:"من همون جزیره بودم خاکی و صمیمی و گرم......یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موجا.....یه نگین سبز خالص توی انگشتای دریا " و صداهای مبهم زمزمه وار" تا که یک روز تو رسیدی توی قلبم پا گذاشتی "....... " هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم " و البته " هرگز نخواستم که تورو با کسی قسمت بکنم " اما " هجرتت اوج صدامو از فراز شاخه آویخت" دیگه کلی اعصابم آب روغن قاطی کرد میخواستم ...........
واین مصاحبه ادامه دارد.......
به یاد نگارنده ع ش ق
یه سلام به تلخی اون لبخند آخر که اشکامو توی خودش گم کرد
یه سلام آتشین مثل همون آتیشی که توی قلبم روشنه
یه سلام خشک و خالی مثل لبای خودم
ویه سلام به .....................................
نمیدونم چی بگم فقط میدونم دلم فقط تو رو میخواد
آخه خدا تو که اشکای منو دیدی، تو که التماسامو شنیدی بازم میخوای ازم جداش
کنی؟؟؟؟ من که به همه چیزش راضی بود به سختیاش، به انتظاراش پس چرا......
.......؟؟؟؟
میگن پشت سر مسافر گریه شگون نداره.... پس من چیکار کنم لبخند بزنم از لبخندایی که تلخیش آدمو یاد....میندازه؟؟؟ بخندم ( ها ها ها ها) اون خنده هایی
که از گریه بدتره؟؟؟؟
خدایا بگو من چکار کنم؟؟؟ قول میدی بهم صبر بدی؟؟ قول میدی همیشه مراقبش
باشی؟؟؟قول میدی نذاری غربت دل مهربونشو برنجونه؟؟؟ قول میدی...........؟؟؟؟
کاش..................................
به یاد نگارنده ع ش ق
دوباره آدینه ای دگر همراه با دلتنگی های همیشگی، بیقراری های ممتد من برای........
و فغانهای این دل تنها برای لمس لحظات زیبای گذشته و من همچنان غرق در اشک و آه و
لذت برای یادآوری گذشته ای نه چندان دور که ............
میخواهم در این آخرین آدینه با هم بودن پل شیشه ای میان دلهایمان را سیمانی کنم که
هرگز شکسته نشود زیرا همگان میگویند سیمان سخت و غیر قابل نفوذ است میخواهم با
اینکار از نفوذ همگان به نهانخانه دلت جلوگیری کنم به غیر از خودم.
ای کاش لحظه ها در خواب ابدی زمان گم میشد تا تو برای همیشه در کنارم بمانی......
یعنی میشود زندگی را بخاطرت متوقف کنم؟؟ آری من این کار را انجام میدهم تا عشق
را اثبات کنم....تا به شانه هایت تکیه کنم و توسایبان خستگیهایم و تنها پناه ترسهایم شوی......تاچشمهایم آیینه برای چشمانت باشد و نگذارم خالی از فروغ زندگی شود......تا گرمای دستهایت سردی دستهایم را خجالت دهد..... تا تو مال من و مرد زندگیم شوی و من هم شاه پری قصه هایت.......
میخواهم در این لحظات واپسین دلم را با زنجیر مهربانی به دلت متصل کنم تا دلهایمان
هیچگاه از هم جدا نشوند،تا لا اقل دلهایمان طعم گس هجر را نچشند. دوست دارم در این
لحظه های آخر دیدار تو را به روشنی عشق و محبت قسم دهم که......................
دلم میخواد اشکهایم را بدرقه پاکی خنده هایت کنم.... دلم میخواد خود را قربانیه آخرین
نگاهت کنم که آن نگاه ...............دوست دارم این بار باران اشکهایم را که در پناه آخرین
لبخند تلخ جانی تازه یافته را دریابی و.............
خیلی چیزاهای دیگر را هم دوست دارم که اگر دل، قلم و اشک یاری کند در جاده زمان بر
روی سنگ زندگی ماندگار میکنم اما اکنون دیگر نه فرصتی هست، نه نفسی......
راستی بچه ها من یه تقویم میخوام که سه شنبه هاش خط خورده باشه،
کسی داره به منم بده؟؟؟!!!!
به یاد نگارنده ع ش ق
این شعر بسیار زیبا از یکی از دوستای مهربونیه که لطف کرده و واسه من این
شعرو توی کامنتش نوشته در اول از لطفش تشکر میکنم و همیشه براش آروزی خوشبختی و سعادت میکنم امیدوارم همیشه پیروز و سربلند باشه و همینطور مسافر کوچولوش هم از سفر بیاد آخه دل منم واسه مسافر اون یه ریزه شده و همینطور این شعرو از طرف اون به مسافر کوچولوش تقدیم میکنم آخه میدونم مسافر عزیز ما اینجا رو میخونه. راستی این شعرو از طرف خودم هم به تنها
ستاره شبهای تنهایم تقدیم میکنم که بینهایت تا دوستش دارم
به نام عشق و زندگی تورو انتخاب کردم
من از در خونه دل همه رو جواب کردم
گفتم برای چیدن گلی از گلزار بهشت
به امید خدا میرم به سوی سرنوشت
زدم به قلب زندگی برای انتخاب یار
قرعه به اسم تو زده سهم من از این روزگار
عاقبت کار خوب و بدش به دست توست
بذار سربلند باشیم شکست من شکست توست
از اون روزی که اومدی شریک زندگیم شدی
حال و هوای زندگیم هر لحظه دست توست
دوستت دارمو راحت به تو گفتم اما از روی صداقت
می پرسی که تا کی عاشقم میمونی از حالا تا فـــــــردای قیـــــامـــت