به یاد نگارنده ع ش ق
یگانه معبود پاکی هایم
به شیرینی خنده های مهربان تو ، سوگند ،
جای جای این خانه ی کوچک
لبریز از انوار طلایی عشق است ..
بوی یاس های وحشیی که
عاشقانه به دیدار بنفشه های خندان می روند
فضای کلبه ی دلتنگی هامان را پر کرده است ..
دریای ژرف و آبی مان ، زیرکانه و ریز ریز
به این همه خوشبختی چشمک می زند
و صدفاهای رنگی مان ، به شنی بازی
در سواحل عشق دعوتمان می کند .
می بینی مهربان ترین من ،
بودن من و تو ، با هم ،
دنیایی را به شور و شادی می آورد .
* خداوندگار عشق ، تو را بر تمامی عظمت و مهربانیت سپاس .. به لطف دستان بخشایش گر توست که لحظه هامان لبریز از عشق و خشنودی می شود .. می دانم هر کلمه ای بخواهد عطوفت تو را شاکر باشد ، خود شرمنده این همه بزرگی و عدالت تو می شود ولی دوست دارم این حقیقت را بارها و بارها فریاد کنم که " من در هر مرام و مسلکی که باشم بر تو ، ای ازلی ترین نگارنده عشق ، با سرافرازی عاشقم .. "
به یاد نگارنده ع ش ق
" و آن هنگام که
عطر ِ بهار ِ نارنج ،
در آن کلام ِ مقدس پیچید ،
من تو را از پشت ِ چشمان ِ بسته ام دیدم ؛
خوبی های تو را و لطف تو را "
به یاد نگارنده ع ش ق
آهای قاصدکان آبی ،
خرده مگیرید بر احوال پریشان من !
آهای خوشه های زرد گندم ،
مپرسید از رنگ پریده آفتاب حال دل مرا !
تنها فرداهای خوشبخت ،
شما ، لبریزم کنید از هیوای خود !
به یاد نگارنده ع ش ق
* دوست دارم حرفای دلمو برات بنویسم اما کلمه هام دارن بی انصافی می کنن . باور می کنی مثل بچه ها قهر کردن و رفتن یه گوشه کز کردن و میگن نمی خوایم بیایم روی کاغذ . آخه می دونی ، مهربون ! وقتی دلم برات خیلی میشه و گریه می کنم ، کلمه هام بغض می کنن و واسه نوشتن به جای کمک ، باهام لجبازی می کنن . نمی دونم شاید اونا هم مثل من گاهی وقتا از سر ِ دلتنگی سرکش و لجوج میشن .
شبی با خیال ِ تو همخونه شد دل
نبودی ، ندیدی چه ویرونه شد دل
نبودی ، ندیدی پریشونیامو
فقط باد و بارون ، شنیدن صدامو
غم سرد و وحشی به ویرونه می زد
دلم با تو خوش بود و پیمونه می زد
نه یک شب که هر شب دلم ، بیقراره
می خواد مثل بارون بباره ، بباره
شب ِ مرد ِ تنها ، پر از یاد یاره
پر از گریه ی تلخ ِ بی اختیاره
شبای جوونی چه بی اعتباره
همش بی قراری ، همش انتظاره
( ابی )
پ.ن : این آهنگ تورو یاد ِ چیزی نمی ندازه ؟!
به یاد نگارنده ع ش ق
ماه روشن و همیشه مهربون ِ من ، سلام !
تا یادم نرفته باید بگم ، اون شب کلی بهت خندیدم ( حالا قهر نکن ! صبر کن همشو تعریف کنم بعد اگه خواستی اخم کن ) تو که نمی دونی تصور قیافت وقتی که از چیزی حسابی ! ترسیده باشی چقدر بانمک و خنده دار می شه ، باور کــن منو یاد اون پسر بچه تُخسایی می ندازه که مامانشون موقع شیطونی مچشو گرفته باشه ، مثل یاس که وقتی بهش بگی به بابات میگم ، فوری میگه " ببشید ( ببخشید ِ خودمونه ، انگار ! ) دیگه اذت ( اذیت ! فکر کنم اگه من خودم رو بکشم ، هم ، این بچه درست حرف زدن یاد نمی گیره : دی ) نمی کنم " خلاصه باید منو به خاطر این کارم ببخشی ( sorry my honey ) ! می دونی عزیزم .. هیچ چیزی توی این دنیا ، شادی بخش تر از این نیست که ببینی اونی که با جون و دل دوستش داری ، سالم و سلامت زندگی می کنه . گاهی اوقات فکر می کنم ، اگه تو شاد و خوشبخت باشی ، من هم از شادی و خوشبختی تو ، احساس خوشحالی و رضایت می کنم . با اینکه فقط با چند تا کلمه ی پیش پا افتاده و ابتدایی با تو همراه بودم ، با اینکه خیلی وقتا با خودم میگم من چه چیز با ارزشی دارم که لایق تو باشه ، با اینکه هنوز هم نمی دونم خدا به پاداش چی تو رو به من هدیه داده ، با اینکه می دونم خیلی ها هستن که مثل من ، صادقانه به تو علاقه دارن اما باز حس می کنم مهر تو هر روز بیشتر از دیروز توی دلم موندنی میشه .. شاید باورت نشه اما اگه من حتی یه روز ، فقط و فقط یه روز ، به خاطر مشغله های دانشگاهیم نتونم بیام اینجا و باهات درد و دل کنم و از حرفای دلم برات بگم ، به اندازه یکسال واسه این خونه ، دریای آبی و دیواری شنیش ، خاطره هامون و حضور تو دلتنگ میشم ..
من آمده ام ! این منم !
همان دخترک سیاه چشم ِ
تیره گیسوی اشک ریزان .
آمده ام تا از عشق تو
، تنها مهربان ترینم ، بگویم ..
می شود دلتنگیم را
با دل بزرگت قسمت کنی ؟
سوگند به فاصله ها
و چشم های همیشه بارانی مان ،
دل من ،
از فراغ تو ،
همیشه گرفته و بی تاب است !
به یاد نگارنده ع ش ق
وقتی روزت پر از مهربانی و زیبایی باشد دیگر مجالی برای غصه نمی ماند . این روزها همه چیز جالب و هوس انگیز است . دوست داری بمانی در این ثانیه هایی که جز عشق معنای دیگری ندارد . بزرگی می گفت ذات آدمی ، بطور فطری بر هر چیزی در دنیا عاشق است و من اکنون به این می رسم که می توان حتی به سنگ سختی که صبوری دارد ، نیز ، عاشق بود . اگر بگویم امروز هم مثل هر روز پر بود از خنده ، شادی و شکر خدایی که همیشه با من بوده و هست ، سخن گزافی نیست . باور کن ، وقتی که تنها لطف و مهربانی را ، در دیده های پر محبت همراهانت می بینی ، جز اسرینی که در چشمان کوچکت حلقه می زند ، جوابی شایسته تر نمی یابی . ای روزگار به بی وفاییت قسم که هنوز عاطفه مخصوص آدمیان است و بس .
* دختری توی دانشگاه هست که چون سیده هست و خیلی هم با اعتقاد ، همه بچه ها سید صداش می کنن . امروز که رفتم پیش یکی از همکلاسیام ، سید هم پیشش نشسته بود . به محض اینکه منو دید گفت توی حرم خیلی به یادت بودم ، همش صورت تو جلوی چشمام بود و برات دعا می کردم . تا اینو گفت اشک توی چشمام جم شد ، واسه یه لحظه دلم اونقدر هوای حرم امام رضا رو کرد که .. می دونی ! گاهی اوقات فکر می کنم اون لایق نیستم که بخوان منو بپذیرن یا شاید هم .. الان نزدیک به ۱۵ ساله که اونجا رو ندیدم ، کاش یه بار دیگه امام رضا دعوتم کنه . دوست دارم برم پیشش و از ته دل باهاش یه گپ درست و حسابی بزنم. دلم براش خیلی تنگ شده !
* این آهنگ از سیاوش قیمشی رو ، تنها به خاطر این تیکه ش دوست دارم که من رو به یاد تو
می اندازه ..
تو مثل شهر کوچک من ،
هنوز برام خاطره سازی ، هنوزم قبله معصوم نمازی
تو مثل یاد بازی من ،
توی کوچه های پیر و خاکی ، هنوزم برای من عزیز و پاکی
* اگر بپرسی ،
چقدر عاشقت هستم ،
می گویم به اندازه شقایق به دشت ..
اگر بپرسی ،
چقدر دلتنگت شده ام
می گویم قدر ستاره های شب برای خورشید ..
اگر بپرسی ،
چقدر دوستت دارم
می گویم به اندازه واپسین نفس به ادامه زندگی ..