به یاد نگارنده ع ش ق
یک بار خواب دیدن ِ تو
به تمام عمر می ارزد ؛
پس نگو ،
نگو که رویای دور از دسترس
خوش نیست ، قبول ندارم !
گر چه به ظاهر جسم خسته است
اما دل دریایست ،
تاب و توانش بیش از اینهاست
دوستت دارم
و توان آن هر چه باشد ، باشد
دوست خواهم داشت ؛
بیشتر از دیروز
باکی ندارم از هیچ کس و هر کس
که تو را دارم ، عزیـــــــــــــز !
به یاد نگارنده ع ش ق
۱
۲
۳
سه ضربه برای بیداری ،
فقط و فقط سه نشانه برای تَنَبُه ،
تا بدانی
بهای ثانیه هایی که
بیهُده از کنارشان می گذری ،
ارزان نبوده و نیست !
ایمان بیاور به اینکه
آدمی ِ بسته به موی ،
چون پیچکی سردرگم
هر لحظه ، روی تنه ی وجود و عدم
دیوانه وار می پیچد .
امروزت را زنده نگه دار
رویای فردا ، را همین دم زنده کن
و به فردا نسپار ..
نگو عشق ،
خیال باطل قصه پردازن افسانه ایست
از یکی شدن گریزان مباش
مهربانی را نادیده مگیر
بگذار دنیا و آنچه درونش حیات دارد
به تو و بودنت لبخند بزنند ..
انسان باش و بر انسانیت عاشق
* به نظر تو ، بهای خوشبختی چی می تونه باشه ؟!
به یاد نگارنده ع ش ق
.. all my life i been waiting for you
روزها و شبهای بیشماری را
بی حضور تو ، تنها ،
با اعتماد به حسی که می گفت ؛
خانه دل من هم ،
یک روز زرد و آفتابی ،
با قدم های غریبه ای که
شاید دیگر غریبه نباشد ،
سرشار از زیبایی خواهد شد ،
ستارگان ِ سوخته را
تک به تک شماردم تا اینکه ..
.. when you walked into my life
و اما غریبه آشنایم ،
همدم لحظات سخت بی کسی ،
تک ستاره ی پر نور شب های خاموش من ،
تو آمدی
هنگامی که بودن من
پس جاده های خزان زده ی غروب
زنگ می باخت ..
تو آمدی
بی بهانه و بی تمنا ،
آمدی که من ، در کنار تو ،
بدانم زندگی یادواره فراموش شدگان نیست ..
هدیه ای از آن سوی آفاق ،
برای بی ستاره ترین دخترک آسمانی
به مدد دست هامان پیمان عشق بستیم
و این شد آغاز ما ..
.. You're my everything
قدمهای پر صلابت تو ،
تمامی تردیدهای گذشته را
از ذهن ملول و خسته ام
پاک کرد
و من دانستم تنها تو ،
برای با من بودن
و با من ماندن
از آسمان به زمین ،
آمده ای ..
با آمدنت شقایق ،
به سرخی گونه های من
که از شرم حضور تو بود ، حسادت کرد
و پرنده پرواز را از خاطرش شست
و من ..
.. I got you under my skin
ساده ترین و بی ریا ترین
مجهول زندگی ام
تا همیشه داشتن تو شد
عاشقانه ترین کلماتم
برای تو سروده شد ..
یادت هست
برگهای خسته را برای ماندنت
به شاهدت گرفتم
و من پر شدم از التماس های بارانی
شدم از تو و تو از من
..
.. Only you make me feel good
برای تو در عمق گریه
بی درنگ خندیدم ..
تا مبادا غصه هایم نگاه روشنت
را غسل نگرانی بدهد
با تو از شادی ها
از عشق و فرداهای مان گفتم
..
.. I couldn’t live with out you
و اکنون ،
بیش از گذشته ،
به بودنت ،
به حضور و ماندنت
نیازمندم ..
می دانم بی وجود تو ،
بی آنکه روزها را
به امید وصال تو شب کنم
زندگیم محالی بیش نیست ..
این روزها ،
تنها و تنها ،
تویی که غبار عاشقانه هایم
را از دیده ام می زدایی ..
باور کن ،
حاضرم بارها و بارها بگویم
من بی تو هزاران بار خواهم مرد ..