به یاد نگارنده ع ش ق 

                  

لب ها می لرزند ،
شب می تپد ،
جنگل نفس می کشد ،
پروای چه داری ؟ مرا در شب بازوانت سفر ده !
انگشتان شبانه ات را می فشارم و
باد شقایق دور دست را پرپر می کند .
به سقف جنگل می نگری :
ستارگان در خیسی چشمانت می دوند .
بی اشک ، چشمان تو نا تمام است و
نمناکی جنگل نارساست.
دستانت را می گشایی ، گره تاریکی می گشاید.
لبخند می زنی ، رشته رمز می لرزد.
می نگری ، رسایی چهره ات حیران می کند .
بیا با جاده پیوستگی برویم .
دروازه ابدیت باز است ، آفتابی شویم .
چشمان را بسپاریم که مهتاب آشنایی فرود آمد .
در خواب درختان نوشیده شویم که شکوه روییدن در ما می گذرد .
باد می شکند ، شب راکد می ماند. جنگل از تپش می افتد .
جوشش اشک هم آهنگی را می شنویم و
شیره گیاهان به سوی ابدیت می رود . *

صبح بخیر تفسیر خوبیای خدا ! 
حالت چطوره عزیزم ؟ بهتر شدی یگانه ؟ دوست دارم همیشه خوب ِ خوب باشی ، پر از امید و لبخند . این چند روزه که کلمه هامو گم کرده بودم ، کلی واسه حرفای دلم برای تو دلتنگ شدم
اما بالاخره حرفای مهربونمو پیدا کردم . می دونی کجا بودن ؟! قول می دم حدس هم نمی تونی بزنی . خیلی سادست فقط باید کمی فکر کنی . نـه نه ، اونجــــــا نبودن ..‌ وای نه ، اونجـــــــا ! .
. آخه اونجـــــــا هم شد جا ! اصلا نمی خواد بگی تنبل خان ( :دی ) ، بذار خودم بگم ! کلمه هام رفته بودن پشت همه خاطره های خوبمون ، قایم شده بودن . می بینی گل نازم ! حالا که من بزرگ شدم و دست از شیطنت برداشتم ، اینا دست از شیطونی کردن بر نمی دارن ! راستی این چند روزه یه عالمه اتفاقای باحال افتاده که من هنوز واست نگفتم ( ببخش عزیزم ) ولی باور کن توی گوش  ِ همون قاصدک نازه که خیلی دوستش دارم گفتم که همشو برات تعریف کنه ، دیشب که اومد روی انگشتم بشینه گفت کلی با تو صحبت کرده و از من گفته . روم نشد بهش بگم که بهت بگه دلم قد دلتنگیامون برات تنگ شده ، آخه هنوز یاد نگرفتم خجالتی نباشم ! هنوز بلد نشدم وقتی اون قاصدک مهربونه میاد که به جای تو نذاره من تنها بمونم با شبنم چشمام ازش پذیرایی نکنم . چقدر شاگرد بی توجهی شدم من ! انگار باید یه ترم مشروط تو بشم تا بفهمم به شاگرد زرنگ فقط یه بار میگن چیکار کن ، چی کار نکن ! وای اگه بدونی اینجا ، چقدر داره چیزای قشنگ اتفاق می افته . دیروز کارگاه نقد شعر بودم . با اینکه می دونم شعرای من اونقدرها هم حرفه ای نیست اما از خیلی از شعرها سر تر بود . فردا هم شب شعر داریم که شاید یکی از شعرامو واسه خوندن انتخاب کنم ! برای اولین بار بود توی دنیای واقعی ها شعرامو  دادم کسی بخونه ! شاید مال تو بودن و ترس از خوب ادا نشدنونه که باعث میشه از رفتن به شب شعر منصرف شم . نمی دونم ، باید تصمیم قطعی رو فردا صبح بگیرم ! یه خبر خوب دیگه هم هست که اگه بگم کلی خوشحال می شی ،‌ من بالاخره نتونستم با خودم کنار بیام و بفهمم که باید از اول رشته ی زبان رو انتخاب می کردم البته به قول بابا اصلا ضرر نمی کنم . چون بازم دو رشته خوندم ولی کاش از همون اول دنبال علایقم می رفتم . به بابا گفتم می خوام دکترا زبان بگیرم اما خوب اول اسفند باید ۵ تا کتابو امتحان بدم . کلاس فرانسه شروع شده اما کلاس زبانمو باید شنبه برم مصاحبه . خیلی خوشحالم که می خوام زبان بخونم . خیلی زیاد . از کوچیکی دوست داشتم مثل بابا استاد دانشگاه بشم . باید تلاش کنم تا مثل اون بزرگ و مهربون باشم . من می تونم توی زبان به جاهای عالی برسم علی رغم اینکه نمره فیزیکم از ۱۷ کمتر نبوده ! من باید به علایقم بها بدم . تو هم می دونی که من از تو یاد گرفتم آزاد باشم و آزاد زندگی کنم . راستی یادم رفت بگم ! از این به بعد روزای فرد اینجا رو آپدیت می کنم . آخه کلی درس باید بخونم تا خانوم دکتر بشم . قول میدم برات کامل از همه چی بگم . ما باید تا می تونم از فرصتامون استفاده کنیم . نباید امیدمونو از دست بدیم . فقط آدمای ضعیفن که زانوی غم بغل می گیرن و میگن نمی تونن . ما می تونیم بهترین باشم پس باید حداکثر تلاشمونو بکنیم . خب دیگه عزیزترین عزیز من ،‌ من هر لحظه بیشتر از قبل ایمان میارم به اینکه تو بزرگترین هدیه خدا بودی به من . تو پاداش همه صبرای من توی دنیا بودی . همیشه ی همیشه ، تا وقتی که زنده باشم و بتونم نفس بکشم ،‌ عاشقانه و از ته دل دوستت دارم و برای خوشبخت شدنت دعا می کنم . تو لایق بهترین های خدایی . من مطمئنم یه روزیی از روزای خدا که اصلا دور نیست ‌تو خوب میشی و دیگه این درد مزاحم تن خسته و عزیزتو نمی رنجونه . می دونم یه روزی میاد که تو از شادی بخندی و هیچ دردی نباشه که صورت مهربونتو اذیت کنه . آخه بزرگترین قلب دنیا مال توه که همه توش جا میشن . کلی آدم هست که تو دوستشون داری . خدای بزرگ ! به حق همه این کلمه هایی که روزانه برای یگانه عشقم می نویسم ،‌ به حق همه اشکایی که پشت نوشته هام قایم میشن ، به حق بزرگی اونی که دلش از دریایی که تو آفریدی بزرگتره و به حق همه کسایی که از ته دل دوستش دارن و برای سلامتیش شب و روز به درگاهت متوسل میشن ، مسافر دل منو شفا بده . نذار این جور درد بکشه . می دونم به تو میگن شافی ، فتاح ،‌ حنان ، قیوم ! پس این همه دستای که هر لحظه برای اون به طرف تو دراز میش رو بی جواب نذار . آمین یا رب العالمین !

* سهراب سپهری  

به یاد نگارنده ع ش ق

                           

تو بخند ، وقتی می خندی همه ی دنیا می خنده
آسمون آفتابی میشه در به روی شب می بنده .
تو دلیل خنده هامی ، تو دلیل گریه هامی .
تو پری قصه هامی ، یه ترانه روی لبامی .
وقتی دلگیر می شی ، دلتنگ . وقتی که ،
غصه باهاته دلم از دنیا می گیره که شریک گریه هاته
بخون از زندگی با من ، بگو از روزای روشن
تا به فردایی رسیدن ، دست بذار توی دستای من .
تو باید پلی به فردا ، با امیدی نو بسازی
حیف ِ خوب ِ لحظه هاتو به سراب غم ببازی .

سلام تنها معشوق موندنی دل من ..
سلام بهونه قشنگ فرداهای خوشبخت من ..
سلام یکی یدونه ی مهربون من ..
سلام به تویی که واسم عزیزترین عزیزی ..
سلام به تویی که وجودت تنها دلیل لحظه های خوب منه ..


نمی دونم چرا با اینکه فرسنگ ها از من دوری دوست دارم بلند فریاد بزنم خیلی دوست دارم .. نمی دونم عشق چیه که اینقدر آدما رو به هم نزدیک میکنه ،‌ اونقدر نزدیک که .. برام مهم نیست که بارون مشکلات ، معصومانه روی من و تو بباره .. برام مهم نیست که زندگی دوست داره تلافی نداشته هاشو سر من و تو خالی کنه .. برام مهم نیست که هیچ لحظه ای مهربون نیست .. برام مهم نیست که غم دلش می خواد بیداد کنه .. مهم اینه که من تو رو دارم و تو منو .. مهم اینه که عشق ما اینقدر پاکه که دل سنگو هم آب می کنه .. مهم اینه که من و تو یه کوه داریم به نام صبر .. مهم اینه که من و تو یه بزرگ داریم به اسم خدا که نمی ذاره بنده های خوبش غصه بخورن .. من و تو حق نداریم نا امید بشیم .. حق نداریم خودمونو ببازیم .. حق نداریم غصه بخوریم .. چون همدیگه رو داریم .. اگه بدونی چقدر من دوستت دارم دیگه نمیگی .. اگه بدونی چقدر واسم عزیزی دیگه نمیگی ..

بخون از زندگی با من ، بگو از روزای روشن
تا به فردایی رسیدن ، دست بذار توی دستای من .
تو باید پلی به فردا ، با امیدی نو بسازی
حیف ِ خوب ِ لحظه هاتو به سراب غم ببازی .

کلی باهات حرف دارم که باید فردا بهت بگم .

به انتظار من بمان
مطمئن باش می آیم ،
با عطر اولین دیدار ، 
با پیرهنی که زاده ی دلتنگیست و
کاسه ای که دست رنجش ،
سر ریز  ِ اشک های ریز ریزم باشد .

به یاد نگارنده ع ش ق 



قبول کن ،
ببین ،
این تمام  ِ من است ؛
همه وجود  ِ من ،
که تنها نگارنده زیبایی عشق توست ..

* کاش شبایی که ابر چشمام ، دشت سجاده بی کسیم رو سیراب می کرد ، نور روشن نگاه تو رنگین کمون بعد از بارونش می شد .. کاش روزایی که دلم می رفت سر همون کوهی که به اندازه تو ، قوی و بزرگ نیست ، خورشید وجود تو از پشتت طلوع می کرد .. کاش همون لحظه ای که خدای مهربونمون به عشق پاکمون لبخند رضایت می زد ،‌ سلامتی تو رو هم با دستای عاشقش به آینده مون هدیه می داد .. 

* دری که او از رحمت بی روی مردم بگشاید ،‌هیچ کس نتوانست بست و اوست خدای بی همتای با حکمت و اقتدار ( سوره ی فاطر )  

* مطمئن باش که من همیشه ی همیشه ، تا وقتی که زنده باشم و بتونم نفس بکشم ، با تمام وجود می پرستمت ،‌ عزیز دل من .

                   

اشکهای بی تاب من،
دانه به دانه ، 
روی گونه های چروکیده ام می غلتند و
هیچ کس نیست که .. تو هم نیستی و
این منم که چون همیشه غرق در تنهایی محض خود
پی ساحلی برای دریای اشک هایم می گردم ..
می دانی ..
مدتهاست سراغی از اتاقک کوچک خیالی مان نگرفته ای .. 
دیگر نمی گویی شب را در انتظارم بمان تا ..
دیگر نمی گویی .. هیچ نمی گویی ..
من داغدارم ..
دغدار قتل عام تمامی کلماتی که سالهاست در گورستان دهان ،
کنار بزاق های زیر زبانی مدفون شده اند ..
حرفایی ناگفته و خاموش که به قول تو باید وقتهایی گفته شود ..
چند شبی است که دستهایم
به سوی مهربان مطلق ازلی دراز شده است ..
التماسم را به آسمان جز ستاره ی حاجت کسی ندید ..
می دانی بهترین ؛
این دخترک بی چیز و فقیر ،
جز سوگندی محکم برای دوست داشتن و
خوشبخت کردن همیشگی تو چیزی در طبق اخلاص ندارد و
همچنین دعایی که تنها برای تو و آنچه پیش رویت باشد ..
خداوندا ..
باز هم شب شده است ،
شبی خالی از هر ستاره حاجت ..
دوباره من هستم و آسمانی تیره ، پر از خجالت ..
ستاره های ارتباط همه گم شده اند ..
شب است ، شب ِ فانوس های مسکوت ..
شب است و من که ..

* یکی از شعرهای قدیمم بود با وایریش جدید !  واسه نوشتن کلمات تازه ، ‌فرصت می خوام .. این روزا ذهنای خسته هم کلمه فروش شدن ! کلمه هامو اشکام به تاراج بردن و مثل همیشه
من موندم و یه دنیای پر از خالی سکوت ! کاش گریه کنم ! کاش خالی شم از این حجم سنگین سکوت ! کاش تو بیایی تا من اینقدر احساس تنهایی نکنم ! کاش دوباره ساعت ۳:۳۰ باشه که منو به تو پیوند بده ! کاش دوباره شبی بشه که تو ساعت ۱۰ منو ببینی ! کاش پاییز ۸۱ از اول
شروع می شد ! من از این روزا متنفرم . من این روزا رو نمی خوام . من این لحظه های سنگین خفقان آورو نمی خوام . دل من گرفت از این همه سکوت و تنهایی . دل من گرفت از این همه زجری که تو می کشی و به روی من نمیاری . دلم گرفت از این صبری که تو رو داغون کنه . لعنت به صبری که بخواد تو تنهایی بار سختی هاتو به دوش بکشی . لعنت به کلمات غمگین و اسف بار من . کاش می تونستم ببینمت تا آروم بگیرم . اصلا کاش گریه کنم تا بتونم بنویسم .

به یاد نگارنده ع ش ق

تو شگفت انگیزی ، سزاوار و
دوست داشتنی ؛
نه کسی هرگز چون تو بوده و
نه کسی چون تو خواهد بود .
تو یگانه ای و بدیع ؛ 
و هر آنچه که از تو ،
چنین موجود بی همتایی ساخته 
در خور عشق است و تحسین .  

* چند مدتی هست که این آهنگ شده لالایی شبای من !

واااای !
گریمون هیچ ! خندمون هیچ !
باخته و برندمون هیچ !
تنها آغوش تو مونده ، غیر از اون هیچ !
اااای ! ای مثه من تک و تنها !
دستامو بگیر که عمر رفت
همه چی تویی ، زمین و آسمون هیچ !

* آخه عاقل ! از اون سر دنیا با موبایل زنگ می زنی که شتاب ماشین آتوود رو از من بپرسی !
* تشریف بردن مکه اما دست از تابلو دروغ گفتنشون برنداشتن ! یکی نیست بهشون بگه دختر تو  ۹۸٪ زبانش کجا بود که رشته ی .. توی فلان دهات .. قبول شد . من نمی دونم این روزا دیگه باید به کی گفت حاجیه خانوم ! فکر می کنم همون ضرب المثل گوشت و گربه مصداقش همین جا بود !!!
* اصول گاهی اوقات حرص خوردن مامانا خیلی با نمک میشه ( : دی ) بخصوص وقتی بهشون بگی توروخدا گیر نده ( از اون علامت خنده های یاهو ) . فقط جای یه نفر خالی بود که این وسط آتو بگیره !
*  فردا شب عروسیه . مریم ایناهم دیروز رسیدن . هنوز ندیدمشون چون یه عالمه ترمودینامیک نخونده دارم که مثل سربازای خط گان جلوم رژه میرن . خیلی دلم براش تنگ شده . یادم باشه ایندفه که ببینمش محکم بغلش می کنم و بگم کلی دوستش دارم . فقط خدا کنه بخاطر تافلاش زود نره .
* " بخشی از ترجمه ی سوره انبیا ء "
بگو کیست به جز خدای مهربان که شما را در شب و روز محافظت می کند ! بلی و  این مردم از یاد خدا اعراض می کنند . آیا مردم نمی بینند که ماییم قادر مطلق که اراده می کنیم زمین و اهلش را از طرف به مرگ و فنا می کاهیم ! آیا این خلق عاجز بر ما توانند غلبه کرد ! و ما خطاب کردیم ای آتش سرد و سالم برای ابراهیم باش و ما به همه ی امور و مصالح بندگان دانائیم . یاد کن ای رسول حال ایوب را وقتی که دعا کرد که ای پروردگار مرا بیماری سخت و رنجیده رسیده و از تو از همه ی مهربانان عالم برتری پس ما دعای او را مستجاب کردیم و درد و رنجش را برطرف ساختیم . و نیز یاد آر حال اسماعیل و ادریس و .. را که همه از بندگان صابر ما بودند و ما آنها را به رحمت خود در آوردیم زیرا آنان نیکان عالم به شمار بودند و یونس آنگاه که غضبناک از قوم خود بیرون رفت و چنین پنداشت که ما هرگز او را در سختی و مضیقه نمی افکنیم آنگاه در آن ظلمت فریاد کرد که الها خدایی جز ذات یکتای تو نیست و من از ستمکارانم پس دعای او را مستجاب کردیم و او را از گرداب غم نجان دادیم و اینگونه اهل ایمان را نجات می دهیم ..

( ادامه دارد .. )
 
پ.ن : وقتی قرآن رو به فارسی می خونی ، دوست داری کلماتشو غورت بدی ! چقدر ساده ،
زیبا ، سنگین و پر محتواست . اعتراف می کنم که تا حالا این جوری نخونده بودمش و همه اینا برکت وجود توست که من رو به وادی تعقل کشوند . حضور تو بود که بُعد دیگه ای از زندگی رو به شناسوند و این من رو تا آخر روز عمر ، به تو مدیون می کنه " هر عشقی می میرد ، خاموشی می گیرد ، عشق تو نمی میرد .. باور کن ! باور کن ! دیگری در قلبم جایت را نمی گیرد "

به یاد نگارنده ع ش ق

نفس نفس بودن ِ من از تو
شکفتن و گفتن  ِ من از تو
مرورم کن خط به خط از نو
بیا و شعر محال ِ من ، شو

دیشب وقتی با تو صحبت می کردم فهمیدم با اون همه ادعایی که هر روزه برای بزرگ شدن و بزرگ بودن می کنم هنوز یاد نگرفتم عجول نباشم و کسی رو بی دلیل متهم نکنم . آدمها باید ببخشن تا بخشیده بشن . این جمله رو هزاران هزار بار بابا بهم گفته و من سعی کردم اینجوری باشم اما انگار گاهی اوقات یادم میره از بقیه فرصت دفاع از خودشون رو نگیرم . شب وقت خواب به خودم و رفتارهام دقیق فکر کردم ( همون چیزی که تو خواسته بودی ! ) و دیدم این چند مدت بی اونکه بخوام از همه آدمای اطرافم فاصه گرفتم و هیچکسی رو به حریم تنهاییم راه ندادم . انگار فقط می خواستم تو باشی و وقتی تو نبودی وجود بقیه رو هم ندیده می گرفتم . امروز که مامان جون زنگ زده بود ، می گفت فکر کنم ۳ ماهی هست که نیومدی خونه ی ما ( از اول مهر ماه فکر کنم !! ) . منی که زندگیم با حضور خانواده مادری به ثمر نشست ، حالا اینجوری نسبت به همه چیز سرد و بی تفاوت شدم . فقط کارم شده دانشگاه ، خونه ، کامپیوتر و گاه گاهی هم
تفریحی دوستانه با فاطمه . دیگه نه از ورق زدن برگه های دفتر نقاشی ریحانه لذت می برم ، نه از شب موندن بین دو تا تخت به هم چسبیده ی خونه خاله اینا . خیلی وقته همشونو رها کردم و سراغی ازشون نمی گیرم . کم حوصله شدم و گوشه گیر . احساس می کنم همون رگ خونسردی من ، که همیشه مامانو شاکی می کرد داره به بی تفاوتی از همه چیز تعبیر میشه .
وقتی کسی رو می بینم که می خنده ، با خودم میگم خندش واقعیه یا نه ! چند شبیه خودمو با خوندن معانی فارسی قرآن آروم می کنم و جالب اینه که هر دفعه می خوام از خدا جواب بگیرم " سوره طه " تنها جوابیه که خدا به من و بی قراریام میده ..

** موسی به خدا عرضه داشت پروردگارا به من شرح صدر عطا فرما و کار مرا آسان گردان و عقده زبانم بگشا تا مردم سخنم را بپذیرند . خدا فرمود " ای موسی مترس که تو بر آنها البته همیشه غلبه و برتری خواهی داشت و خدا به علم ازلی بر آینده و گذشته ، و خلق را هیچ به او احاطه و آگاهی نیست " بزرگان عالم همه در پیشگاه عزت آن خدای حی توانا ذلیل و خاضعند . پس بلند مرتبه است و بزرگوار خدایی که به حق و راستی پادشاه ملک وجود است و تو ای رسول دائم بگو پروردگارا بر علم من بیفزا . پس ای رسول بر آنچه امت جاهل می گویند صبر و تحمل پیشه گیر .

خدا همش بهم میگه صبور باشم و پر از شرح صدر . فکر کنم حکمتی داره که هر جایی میرم همین کلام رو می شنوم . وقتی اباالفضل رفتم که برای سلامتی تو دعا کنم یه خانومه بهم کن صبر کن که شفای اونی که می خواهی بهت داده میشه و حالا خدا هم میگه صبر و توکل . می خوام از این بعد اینجوری باشم . درسته که هنوز بلد نشدم اما سعی خودمو می کنم تا تحملم زیاد شه . مثل بابا ،‌ مثل تو ، مثل بابایی و مامان جون و خیلیای دیگه ایی که به رغم مشکلات زیاد لبخند میزنن و توکلشون روز به روز بیشتر میشه . باید تلاش خودمو بکنم . باید یاد بگیرم که بغض کردن و گوشه گیری کاری از پیش نمی بره . باید یاد بگیرم به جنگ مشکلات برم تا برزگ شم . تو هم کمکم می کنی تا بزرگ شم ، نه ! " شاید در این راه اگر با هم بمانیم وقت رسیدن شعر خوشبختی بخوانیم " ازت ممنونم که بهم فرصت رشد کردن میدی و به خاطر تمام حرف هایی که برام میزنی تا آروم شم و آرامش داشته باشم . من با تو به معنای واقعی خوشبختم . مگه خوشبختی جز رسیدن به آرامشه ! مگه خوشبختی غیر از عشق بی تمناست ! مگه خوشبختی این نیست که با کسایی زندگی کنی که باعث رشد تو بشن ! مگه معنای واقعی خوشبختی تلاش برای خوب شدن و خوب موندن نیست ! اگه ایناست پس من با داشتن تو دیگه از زندگی چیزی نمی خوام جز آرامش و خوشبختی تو .

تو اون کوه بلندی که سر تا پا غروره
کشیده سر به خورشید غریب و بی عبوره
تو تنها تکیه گاهی برای خستگی هام
تو می دونی چی میگم
تو گوش می دی به حرفام
تو مثل قله های مه گرفته 
منم اون ابر دلتنگ زمستون
دلم می خواد بذارم سر روی شونه ات
ببارم نم نم دلگیر بارون 
 به چشم من ، تو اون کوهی ،
پر غروری ، بی نیازی ، با شکوهی
طعم بارون توی دریا ، رنگ کوهی
تو همون اوج غریب قله هایی
توی دلت فریاده اما بی صدایی 

به یاد نگارنده ع ش ق
پیر مشرق ، عزیز مهربونم
بین ما هفت کوه و دریا 
فاصله افتاده اما
به تو نزدیکترم امروز 
قلب من می تپه با قلب تو اینجا .
زشت و زیبا ، تلخ و شیرین  
گرم و سرخوش ، سرد و غمگین
تو به هر حال و هوایی که باشی
عاشقم تا همیشه ، عاشق تو . 
بسته با تو نفس من ،
اگه باشم یا نباشم لایق تو .

* ببخش که با حرفهای بچه گونه ام همیشه باعث آزارت میشم . ببخش که هنوز یاد نگرفتم صبور باشم و غصه های تو رو زیاد نکنم . تو حق داری منو دعوا کنی چون من این روزا خیلی بد اخلاق و کم حوصله شدم . بخدا اگه تو غصه بخوری من دوست دارم زمین و زمانو بهم بریزم اما نمی دونم گاهی اوقات چرا مثل بچه کوچولوها لجوج و سرکش میشم . با اینکه می دونم تو هیچ وقت به من کم محلی نمی کنی اما لجباز میشم و تورو می رنجونم . عزیز دل من ، منو به خاطر انجام رفتارایی که درست نیست ببخش . قول میدم دیگه اینجوری نرنجونمت . قول میدم دیگه بدون توضیح یک طرفه قضاوت نکنم . قول میدم دختر خوبی شم . به خدا دیگه اینجوری نمی کنم من . منو ببخش ، باشه ؟!     

یک گل سرخ ،
به سرخی شرمی که
روی گونه های شرمگینم چمپاته زده 
تقدیم به تویی که بزرگترین دل ، دارایی توست .

به یاد نگارنده ع ش ق

                 

در شعرهایم ،
به دنبال شانه هایت می گردم
تا سرشانه هایت را خیس گریه کنم.
در شعرهایم ،
به دنبال دستانت می گردم
که آتش می گیرند تا این شعر را بخوانند.
و به دنبال چشمانت که
از مهتابی آبی می نگرند مرا
و میان دلتنگی و باران بی قرارند.
باران بهانه است ! دلم بی قرار توست . **

* دختر از درد گریست و پسر خواند " وقتی تو گریه می کنی شک می کنم به بودنم ، پر میشم از خالی شدن ، گم میشه چیزی از تنم .. " و من حیران از این همه مهربانیی که برای من نبود جاده ها را تک به تک می شمرم ..

** شعر از فرین عاصمی  

به یاد نگارنده ع ش ق

Eshghe KamranGآمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود
چشم خواب آلوده اش را مستی رویا نبود
نقش عشق و آرزو از چهره دل شسته بود
عکس شیدایی در آن آینه سیما نبود
در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود
برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود
دیدم آن چشم درخشان را ولی در این صدف
گوهر اشکی که من می خواستم پیدا نبود
بر لب لرزان من فریاد دل خاموش بود
آخر آن تنها امید جان من ، تنها نبود ..

* عکس از وبلاگ " عشق کمرنگ "


** خدایا ! هیچ وقت تنهام نذار . حکمت کارهات رو نمی دونم اما باز هم صبر و تحمل می کنم .
می دونم اینا همه یه امتحانه برای اینکه بنده های کوچیک و ناسپاست رو آزمایش کنی . من از بابام یاد گرفتم صبور باشم و هر کس باهام نامهربونی کرد ، من با توکل بهش مهربونی کنم .
خداوندا ! تو رو به خاطر همه ی داشته هایی که به پاس بخشندگیت بهم عطا کردی شکر می کنم و مطمئنم یه روزی از روزای خودت ، جواب این همه صبرم رو ازت هدیه می گیرم ..

*** هر شب میایی اما بدون اینکه کلامی با من صحبت کنی میری . دلیل کارت رو .. دوست دارم سکوتمو به حساب سادگی و علاقه ی من به خودت بگذاری و فکر نکنی من .. اما ایرادی نداره عزیز دل ، باز هم مثل همیشه من صبر پیشه می کنم و سکوت تا روزی که ..

لایی لایی من به جای تو شکستم 
تو نبودی ، من به سوگ من نشستم
از ستاره تا ستاره گریه کردم
از همیشه تا دوباره کردم
لالا آخرین کوکب ،
لباس رویا بپوش امشب
لالا ای تن تبدار ،
اشکامو از رو گونه هام بردار 
..
.. 

به یاد نگارنده ع ش ق 

                      

عشقی را که می جویی
در همین لحظه در جستجوی توست .
اشتیاق تو ،
خیالهای عمیق تو که
می خواهی کسی دوستت بدارد ،
تنها سایه هایی از شیرینی ذوب کننده روحی هستند که
می خواهد عاشق تو باشد .
در جستجویت صادق باش و هوشیار نسبت به
لحظه هایی که عشق به تو رخ می نماید .
تو تنها وسیله ای هستی که 
عشق برای غلبه بر دشمن خود در اختیار دارد ؛
بنابراین تو در چشم آن روح بسیار گرانبهایی .
پیام های عشق را شاید
کسانی که گرداگرد تو هستند ، حتی آنان که 
از همه به تو نزدیکترند ، در نیابند .
مهم نیست ؛ 
پیام ها تنها و تنها به گوش تو راه می یابند .
تردیدی به خود راه مده .
 
پ.ن : برای سلامتی تو متوسل شدم به کتاب خدا . دوست دارم تکه های زیبایی از کلام خدا رو برات هر شب بنویسم تا که هر دومون ایمان بیاریم به اینکه خدای بزرگ حتی قدرت کن فیکون کردن جهانی با این شکوه عظمت رو هم داره " بگو دست خداوندی ، به رویت پرده بردارد . " پس فقط و فقط به خودش توکل می کنیم که خود او بهترین سرشتگر آدم هاست . (( ای رسول
گرامی آیا تو را شرح صدر عطا نکردیم و بار سنگین گناه را از تو دور نداشتیم ، در صورتیکه آن بار سنگین ممکن بود بار تو را گران دارد و نام نیکوی تو را به رغم دشمنان در عالم ، بلند کردیم پس بدان که به لطف خدا با هر سختی البته آسانی هست . با هر سختی البته آسانی هست پس تو چون از نماز طاعت پرداختی برای دعا همت مصروف دار و به سوی خدای خود همیشه مشتاق باش * ))

* سوره ی الشَرح
** نقاشی از روشن هوشمند