شاید حالا
ــ همین حالا ــ
که  
چشم هام بازتر از همیشه ،
بسته می شوند وُ
لب هام ،
از تکرار سکوت
فریاد می زنند ، بی دریغ .
توشه م را ،
بگذارم روی دلت ،
لختی وُ
بخواهم میهمانت باشم ،
ــ ســاده ــ
چند صباحی را ، فقط کوتاه ! *

* این موسیقی زیبا ، خدا می دونه با من چه ها کرد ( لینک روزانه ) !

نظرات 12 + ارسال نظر
گیلدا 1385/04/10 ساعت 11:12 ب.ظ http://www.gooya2.persianblog.com

سلام
اگه یه وقت بغض می کنم چی؟

"چشمهام بازتر از همیشه بسته می شوند" خوب می فهمم چی می گین...

آسمان 1385/04/12 ساعت 12:24 ق.ظ http://aseman.ws

سلام عزیزکم،سلام دخترکم،سلام سلام سلام.یه سلام اندازهء تمام دلتنگیام.اندازهء تمام نبودنم.دلم برای دخترکم تنگتر از اونه که باور کنی:*

آسمان 1385/04/12 ساعت 02:28 ب.ظ http://aseman.ws

عزیزکم تو همیشه دختر نازنین من بودی.ببخش که دور شدیم از هم.ولی خدا خودش میدونه که هیچوقت فراموشت نکردم و همیشه نگرانت بودم.دلم خیلی برات تنگه نازنینم.امتحانات تموم شده؟منم هنوز امتحان دارم.تو کجایی؟حالت خوبه؟

سلام خانومی. هیچ وقت اجازه نده چیزی زندگیت و تحت تاثیر قرار بده بدون اینکه خودت بخوای

زئوس 1385/04/13 ساعت 05:19 ب.ظ http://zeuss.persianblog.com

هر لحظه که بخواهی ...
هر ثانیه و هر دقیقه ... مهمانی ...
مهمان خاطره ها و مهمان قلب مهربانت ...
بهمین سادگی ...
ایکاش زیبایی روحت را حس کنی ...

شاهزاده 1385/04/13 ساعت 08:15 ب.ظ

عجیب مانده ام
مانده ام این چه دنیائیست که این چنین بی رحمانه بر افکار و ذهنیت انسانها خط می کشد و راه را برای فرداهایمان باز می کند
هیچ گاه گمان نمی کردم روزی از این دیار محبت جدا بنشینم
گمانم نمی کشید که بر افکارم بیاورم که روزی من و احساسم بار سفر از این قصر پر از مهربانی تو بر دارم
دلم برای شنیدن حرفهایت تنگ است
اما چه کنم که راه زندگی بر من هموار نیست
نه اختیارم می کشد که بمانم
نه دنیا دست از سرم بر می دارد
از این همه لفظ کلام گفتنها خسته شده ام
بگذار راحت بگویم
دلم برایت تنگ است
دلم می خواهد برایت حرف بزنم اما نه تو هستی نه من اجازه دارم بیایم
مواظب باش که اینجا تنها جائی است که از تو برایم به جای مانده
مواظب زندگی زیبایت باش


برایم دعا کن

رویا 1385/04/14 ساعت 11:38 ق.ظ http://www.roya-23.blogfa.com

توشه ات را بگذار
میهمان باش
دل تو میهمان خوبیه
و ماندگار
...

روشینا 1385/04/15 ساعت 08:44 ب.ظ

از حالا تا واپسین ثانیه دنیا /دری بازتر از چشمان بسته ات منتظر است تا انگشت حس تو /حلقه اش را به رسم یادگاری بنوازد ...راستی :میهمان ناخوانده ذوقش بیشتر است .می دانستی ؟

nimroukh 1385/04/16 ساعت 01:31 ق.ظ http://maa2nafar.persianblog.com/

" می ترسم به خودم بیایم

با تو تمام شهر را قدم زده باشم

و به اندازه تمام کوچه های تاریک زندگیم

بوسیده باشمت

من اما

ماهی آبگیرم

در تو زود می میرم "

پسر تنها 1385/04/16 ساعت 03:59 ق.ظ http://pesaretanha.blogsky.com

سلام...
خیلی وقت بود اینطرفا نیومده بودم...
خیلی به دلم نوشت خیلی غمگین شدی...
امیدوارم که همیشه سلامت و شاد باشی.
سینا

امیدوارم مشکلتون حل شده باشه که آخرین نوشته تونو پاکش کردین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد