نیاز

به یاد نگارنده ع ش ق
تکرار ثانیه های با تو بودن چقدر زیبا و دلنشین است، تکرار لحظه هایی که باران 
مهربانی تو خیس و مرطوبش کرده ... چند روز است که دلم بی وقفه بهانه تو را
می گیرد، دیگر نمی دانم با این دل لجوج و سرکش چه کنم ؟! کاش قبل از رفتنت گفته بودی با این دل بهانه گیر چه کنم ... شایدم هم گفتی و من ...  
از روزگار دلم گرفته ، از این تکرار دلم گرفته
دلم می خواد گریه کنم، بارون ببار دلم گرفته 
دلم می خواد گریه کنم ... گریه کنم ... گریه کنم  
بیا توی ای مهربان، تو باش بهانه گریه من ...
این روزها، روزهای تلخ بی کسیت، بر بی کسی هم باید تلخ گریست ... خداوند مهربان من ! امروز روز سبز است پس ... امروز من دست یاریم را به سوی تو دراز 
می کنم پس ... خداوند بزرگ زمین کوچک، من گمشده ام را از تو می جویم پس ...
مرد بزرگ زندگی من ، دخترک مغرور قصه ات تورا فریاد می زند، صدای فریادش را 
می شنوی؟ می بینی چه بی پروا تو را مهربان مطلق گدایی می کند؟ امیدوارم
نگویی خدا که نباید تمامی حاجات را .... امیدوارم نگویی صلاح و تقدیر انسانها ... 
چون دخترک لجوج قصه ات خدا را به تمامی مقدساتش قسم می دهد تا بتواند تو
را داشته باشد ... دخترک می داند حکیم مطلق همیشه با او و مرد بزرگ زندگیش
است پس باز هم دست نیاز به درگاه او می برد تا وقتی که ...    
نظرات 11 + ارسال نظر
سرمه 1382/09/20 ساعت 11:44 ق.ظ http://avayeatash.blogsky.com

چه قشنگ!!

علی فردین 1382/09/20 ساعت 12:14 ب.ظ http://alifardin.blogsky.com

سلام
واقعا جای تبریک داره از این همه احساسات پاک و لطیف.
اگه وقت کردی به کلبه درویشی ما هم یه سری بزن.
خدا نگهدار

یه بنده ی خدا 1382/09/20 ساعت 12:20 ب.ظ

( بنام تو ای ارام جان ) ........... دلم بهانه ی دیدار یار می گیرد ..... فراق انکه بود غمگسار می گیرد ــــــ بیا بیا که به رویت نظر کنم یکدم ...... و گرنه جان مرا انتظار می گیرد ــــــ دلم قرار نداره ؛ بیا قرار همه ..... ز یک نگاه تو این دل قرار می گیرد ـــــــ بیا ای لیلی عالم ببین که هر مجنون ..... سراغ کوی تو ؛ دیوانه وار می گیرد ـــــــ بیا که ز خاطرات بهارت ؛ دل خزان گرفته ام ...... بــــو ی طراوت و عـــطـر بـــهـا ر می گیرد ................ عزت زیاد / سر بلند باشید

رویا 1382/09/20 ساعت 12:28 ب.ظ http://eastgirl.persianblog.com

سلام گلرو جونم...قبلا هم اومده بودم اما اکامنت رو برداشته بودی.می خوام بگم خیلی شاعری بابا وقتی میای پیشم میشینی که اصلا تو من اثر نمی کنه من داره حسودیم میشه.همه شعرای ابی رو تقدیمت می کنم از طرف ابی.

دیدی دلم شکست/دیدی که این بلور درخشان عمر من!/بازیچه بود/دیدی چه بی صدا دل پر آرزوی من/از دست کودکی که ندانست قدر آن/افتاد بر زمین/دیدی دلم شکست...

آرتا 1382/09/20 ساعت 04:36 ب.ظ http://darkness.blogsky.com

سلام. خیلی قشنگ و پراحساس بود. مرسی. پیش ما هم بیا...

سلام گلرو جون اگه خدا نبود ما باید چی کار میکردیم ؟

دخترک می داند حکیم مطلق همیشه با او و مرد بزرگ زندگیش است...
همیشه موفق باشی

من 1382/09/21 ساعت 04:02 ق.ظ http://man-farhad.persianblog.com

سلام خانمی . بازم مزاحمت شدم . خانمی گلم آخه این مطلب ها رو مینویسی به فکر ما که این نوشته ها رو می خونیم هم باش. کم مونده بود بزنم زیر گریه . این همه احساس . این متن زیبا . واقعاْ نمی دونم چی بگم . معرکه هست . فوق العاده زیبا می نویسی . میدونم که نیازی به گفتن من نیست . اما اگه اینها رو نمی گفتم که ........ امیدوارم به همه ی آرزوهای سبزت برسی . (من)

پرستو 1382/09/21 ساعت 08:29 ب.ظ http://ice-hell.blogsky.com

من عاشقه این شعر اندیم

بر خاک سرد خفته بودم، با بانگ امیدت چه بی تابانه از خاک بر شدم، نزدیک ها امیدی بر نمی داد، چه عاشقانه به دورها نگریستم و دورها چه بی صبرانه از پس نگاه منتظرانه ام محو می شدند و هنوز از باور عاشقانه ام تهی نشدم که غریبانه از خاک پر شدم... // متنت واقعا عالی بود . وقت کردی به ما سری بزن . به امید دیدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد