...
داشتم می دویدم .
داشتم می دویدم تو را وُ
نبود نگاهی که پرم کند از های ِ هیچ .
دلم لرزید .
دلم لرزید و
بهانه اشکی شد
قد تمامی ابرها ، رودها ، بهارها
وُ بارید وُ بارید وُ بارید .
نه شب بود وُ
لیوانی قهوه وُ آرامشی خالی وُ
نه روز وُ
نان و ُ یک گرمایی دبش و مَشت .
کَله پا شدم ،
کَله پا شدم و دیدم ،
توی خیال گِلی گُلیت
رخت چرک هام را شستم ، من .
دست هام تاب خورد ، هی .
چرخید و از پشت ،
افتاد توی آغوش پنج دری بی بی .
پریدم توی بیداری .
دلم اما جا نماند لب طاقچه ی باران وُ
نگام .. نگام ، وای ..
توی رویا مُرد که مُرد .. که مُرد .. که مُرد .
*
چقدر خوب است که این روزها ، سراپا سکوتم .
چقدر خوب است که این روزها ، از چیزی سر ریز نیستم و
چقدر خوب است که این روزها ، تنهای تنهام .
مرحبا !
چقدر بد است که چقدر خوب است
وبلاگ شما رو اتفاقی دیدم توی یه لینکی که اونو هم اتفاقی باز کردم اتفاقه دیگه ولی از وبلاگتون خوشم اومده وبلاگ قشنگی مخصوصا نوشته ها و آهنگ متنش شایدم آهنگ متن شما و دل شما هست به هرحال جالب بود خوشحال میشم اگه بتونیم با هم صحبت کنیم
" ..ممکنه
همه فلسفه زندگی آدم عوض بشه
... همه چیز وارونه بشه ...
حتی احساسی که با اون زندگی کرده...
نگاهش ...امیدش ...آرزو هایش...
...و شناختش از انسان ، زندگی و...
...
با این همه آدم نمی میره ...
..باید راهی رو پیش گرفت !....."
گفته بودند: باران یکریز انگشتها مان بر در
دره آغوشی می گشاید آخر ......
گفته بودم چقدر بد است که چقدر خوب است چون می خواستم باهت حرف بزنم حالا جای خودم نه جای یه نفر دیگه اما نتونستم طاقت بیارم بچه هست دیگه صبرش کمه
اما هر چند دارم از بعضی چیزا خفه می شم خوشحالم که اگه بودن و موندنم هیچ وقت نتونست خوشحالت کنه حالا رفتنم تو رو به این آرامشی که می گی رسونده
نمی خواستم سکوتت رو به هم بزنم اما می خواستم توی وبلاگی که خودت درست کرده بودی چیزی بنویسم از تنگی دل اما مثل اینکه یه نفر پاکش کرده بود یادمه بنیامین هر وقت می خواست شعر بخونه اولش این شعر تکراری رو می خوند
سکوت مقدست ای عزیز ببخش
اگر شکسته شد با سلام نابه جای من
اگه انتخاب خود آدم باشه تنهایی هم لذت بخش ترینهاست
خیلی خوبه که به این حالت در اومدی. بهترین حالت تو زندگی ادم اینه که متعلق به خودت باشی روحا جسما فکرا عمقا و ......
بهم سربزن یه خبرایی هست. خوشحال میشم
سلام خدای لحظه های ناب .بعضی وقتا آدم حرفی برای گفتن نداره /تو خالی و بی هویته و به ناچار سکوت می کنه ..این بده خیلی بد/بعضی وقتا آدم پر از درده ..پر از صدای شکستن و نای گفتن نداره بناچار سکوت می کنه ...این بده خیلی بد..گاهی وقتا آدم یه حسی داره که هیچ کلمه ای نمی تونه اداش کنه ...که اگه تو قالب واژه بیاد حرمت اون حس می شکنه ...که اگه درباره ش بگی تقدسش حروم میشه ...زیبائیش به نگفتنشه و تو سکوت می کنی ...این خیلی خوبه /خیلی قشنگ ...می بوسمت عزیز ندیده .مواظب خودت باش گلم و خدا نگهدار...
خانومی چی شده ؟ راستی اسم منو فقط تو میدونی میشه لینکمو عوض کنی ؟
سلام...خوب معلاومه که می تونی...آی دیتو اضافه می کنم.
سلام
خیلی قشنگ بود
پاینده باشی
آهنگ وبلاگتم خیلی عالیه