به یاد نگارنده ع ش ق تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی
همت کن و بگو
..
باد می رفت
به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا می رفتم
..
..
دوباره شب شده است ، شبی بی تو ، بی حضور تو ! آخر چرا نمی شود که بیایی ! چرا نمی شود که باشی تنها برای من ! دلتنگ شده ام و بی حوصله . نمی خواهم هیچ کسی باشد جز تو . می خواهم هیچ کس نباشد و تو باشی به تنهایی و فقط . می بینی عزیز ! بهمن هم دارد از راه می رسد . بدون بهمن می شود ۱ سال و ۴ ماه . چقدر زیاد ، وای ! عمریست شاید . این همه وقت ، از هم دوریم . من این سر دنیا و تو آن سر . می دانی عزیز ، به هیچ کس نگفته ام بی تو هر لحظه اش شبیه مردن است . شبیه فریادی بی صدا در عمق تاریکی . چقدر تلخ است که نتوانم فریاد برآرم فقط تو را می خواهم . عجب عزیز ، عجب ! روزگار بدی شده است ، نازنین . کاش هیچ کس نبود و تو بودی . کاش همه نبودند و تو بودی . آخر چند بار بگویم ، چند بار یگانه ! یادت می آید چقدر خوشبخت بودیم و خوش . بی دغدغه و عاشق . خاموش و سر به مهر . دیگر این خانه هم دلم را آرام نمی کند . آزارم می دهد . ساکتم می کند . نمی گذارد بگویم . نمی گذارد بگریم . هیچ کاری نمی گذارد بکنم ، هیچ کاری . لعنت به تو روزگار ! دلت خنک شد از هم دورمان کردی ! لعنت به تو ! لعنت به تو تقدیر ، ازت متنفرم !
* خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ! خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ! خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا !
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ! خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ! خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا !
سلام هیوا جان ...خیلی زیبا بود و با احساس ...گاهی به خدا میگوییم خدا عشق چیست ؟؟؟؟
کاش منم می تونستم مثل تو با نوشتن اشکامو بنویسم
خیلی قشنگ نوشته بودی
بالاخره تموم میشه
چه خوب چه بد
تموم میشه
خاموش میشوم و مکث می کنم تو آه می کشی
من گریه می کنم دیوانه می شوم
تو روی دفترم ، یک قلب می کشی یک راه می کشی
من روی راه تو صد اشک می چکم
تو قهر می کنی یک ماه می کشی ! من روی ماه را نقش " تو" می کشم .
تو ناز میکنی . . . ـ آرام می شوم ـ
تو با مداد سبز آغاز می کنی یک راه میکشی ، یک دشت میکشی
یک عالمه فلوت پر آهنگ میکشی .
من سنگ میکشم با جوهر سیاه تصویری از خودم دلتنگ میکشم ...
بی رنگ می شوم ، چون سنگ می شوم
آزرده می شوم از دوری تو باز ، افسرده می شوم .
لبخند می زنی . . . و روی راه را ، یک " ضرب " می زنی !
من روی صورتت صد بوسه می زنم
دیگر نمی روی آرام می شوم
بیدار می شوم . . .
سلام عزیز ......قصه پایان یافت 1) خسته می شوم و تمام نمی شود نه حرفهای دل ، نه صفحات دفتر ، و نه رنگ خودکار . ________________________________ 2) وقتیکه می نویسم ، _ بس که این دل پر است دفتر 200 برگ ، تنها امیدش ، تمام شدن رنگ خودکار است
عزیزم چقدر خوب میتونم درکت کنم و بفهمم چی میگی.آروم باش عزیز دلم.گرچه میدونم حرف بی معنی و تلخیه اما به خاطر اون آروم باش.