به یاد نگارنده ع ش ق 

               

کوهو می ذارم روی دوشم ، رخت هر جنگو می پوشم 
موجو از دریا می گیرم ، شیره ی سنگو می دوشم
میارم ماهو توی خونه ،‌ می گیرم بادو نشونه
همه ی خاک زمینو می شمرم دونه به دونه
اگه چشمات بگن آره ، هیچ کدوم کاری نداره
دنیا رو کولم می گیرم ، روزی صد دفه می میرم
می کنم ستاره ها رو جلوی چشات می گیرم
چشات حرمت زمینه ، یه قشنگ ِ نازنینه ..
تو اگه می خوای نذارم هیچکسی تو رو ببینه 
 اگه چشمات بگن آره ، هیچ کدوم کاری نداره
چشم ماهو در میارم یه نوردبون میارم
عکس چشمت رو می گیرم جای چشم اون می ذارم
آفتابو ورش می دارم واسه چشمات در می ذارم
از چشات آینه می سازم با خودم برات میارم
اگه چشمات بگن آره ، هیچ کدوم کاری نداره

احساسهایی در زندگی هست که در حد ظرفیت کلمات نمی گنجد و عقل در تحلیل آن عاجز می ماند . شاید تنها پاسخ لایق به این حس ماندگار ، برآوردن دست به سمت همان ابدیت بی نهایت مطلق همیشگی باشد و شکر تمامی داشته های میسر و نا میسر آدمی . نمی دانم چطور توصیف کنم شور تازه ای که در وجودم قلیان می کند و با حضور تو سرکش و مهار ناپذیرتر از همیشه می گردد . وجود تو آنقدر پر برکت و زیباست که جای هیچ حرف و حدیثی را باقی نمی گذارد . من سرشارم از سخنان دل انگیز و پر معنای تو ، سرمست از تمامی ایثارهای قابل تحسین تو و لبریز از عشقی که فقط و فقط معجزه نگاه توست به دریچه تنگ و تاریک زندگی .
روحت آنقدر بزرگ است و لطیف که آسمان چشمانم را پر پروازی بارانی و نم نم می دهد . چنان مهربانی که گاه گداری مانند اصل بشریت که دیر گاهیست از آن دور گشته اند ، مخصوص حمد و ثنا می شوی . کاش هر لحظه ی با تو بودن هزاران هزار سال طول بکشد تا من در سایه عظمت بی انتهای تو رشد کنم و بزرگ شوم . کاش خدا آنقدر سعادتمندم کند که تو را در کنار داشته باشم . دستان تو آنقدر بخشنده است که حاتم طلایی را افسانه ایی دروغین جلوه می دهد . نمی دانم خداوندگار زمین پاداش کدامین خوبی ِ نکرده را بر من ارزانی داشت که تو ماه شبهای بدون ستاره ی من شدی . دروغ نیست . وهم نیست . حقیقت است عزیز ، حقیقت . حقیقتی شیرین و غیر قابل انکار  . مثل  وجود محبت ، وجود یگانگی ، وجود خدا . هر روز که می گذرد بُعد
تازه ای از تو در برابرم گشوده می شود . هر روز بیشتر و بیشتر می شناسمت و به احد بودنت ایمان می آورم . ایمان به اینکه در دنیایی به این شگفت انگیزی ، تو پر رمز و راز ترین آیت خداوند عالمی . 

ای خالق هر قصه من ، این من و این تو
بر ساز دلم زخمه بزن ، این من و این تو
هر لحظه جدا از تو برام ماهی و سالی
با هر نفسم داد می زنم جای تو خالی
منم عاشق  ِ ناز تو کشیدن
به خاطر تو از همه بریدن ، تنها تو رو دیدن
منم عاشق انتظار کشیدن 
صدای پاتو از کوچه شنیدن ، تنها تو رو دیدن
تو اون ابر بلندی که دستات شبای شوره زاره  
تو اون ساحل دوری که هر موج به تو سجده میاره
تو فصل سبز عشقی که هر گل بهارو از تو داره
اگه نوزاش تو نباشه گل گلخونه خاره
منم عاشق  ِ ناز تو کشیدن
به خاطر تو از همه بریدن ، تنها تو رو دیدن
منم عاشق انتظار کشیدن 
صدای پاتو از کوچه شنیدن ، تنها تو رو دیدن
تو آخرین کلامی که شاعر توی هر غزل میاره
بدون تو خداوند توی شعراش غزل دیگه نداره
بمون که شوکت عشق بمونه که قصه گوی عشقی
نگو که حرمت عشق شکسته ، تو آبروی عشقی ..
منم عاشق  ِ ناز تو کشیدن
به خاطر تو از همه بریدن ، تنها تو رو دیدن
منم عاشق انتظار کشیدن 
صدای پاتو از کوچه شنیدن ، تنها تو رو دیدن
ای خالق هر قصه من ..
ای خالق هر قصه من ..

دیشب را کامل به گفته های زیبایت فکر کردم . آری ! راست می گویی ! حق با توست . عشق راه رسیدن به خداست . من از درک عظمت تو ، ‌به درک خداوند می رسم . من از لمس حضور تو ، به لمس خداوند می رسم . من از عشق تو ،‌ به عشق خدا بر بندگان ناسپاسش می رسم .   باید صبور بود و پر تحمل . باید همیشه بزرگ بود و عاشق . مهم نیست به چه عشق بورزی ، مهم اینست که عشق بزرگ و خود ساخته ات کند . دست نیافتنی ات کند . از گناهان کوچک و بزرگ پاک پاکت کند . مهم این است که معتقد شوی انسان با این همه کب کبه و دب دبه همواره محتاج وجود خداست . وجود ما پاره ای از تن خداوندگار حیات است و باید به اصلمان بازگردیم . ما به یکدیگر عشق می ورزیم تا یاد بگیرم چگونه می شود خدا را خالصانه دوست داشت و پرستید . گاهی احساس می کنیم به خدا نیاز داریم ، به هم صبحتی با یگانه ای که چون هیچ کسی نیست ، نا غافل خود را غرق نماز و دعا می بینیم . خودمان را تطهیر می کنیم و فریاد می زنیم "  اشهد ان لا اله الا الله  " به حکمت و عدالتش توکل می کنیم . با حمایت او به جنگ سختی ها می رویم . زمین می خوریم و برای بلند شدن دستش را به کمک می طلبیم . مثل من ، مثل تو ، مثل پدر . من و تو هر دو ، با توکل به ذات ابدی می توانیم تا آخرین توان به جنگ سنگهای زندگی برویم . مشکلات ساده نباید این چنین بهم ریخته مان کند . ما هر دو قوی هستیم و معتقد . خدا با ماست . خدا هم مانند من مانند تو عاشق پیشه ترین معبود است . مطمئن باش کمکمان می کند تا نشکنیم و نبازیم . ما باید آنقدر بزرگ باشیم که خدای از آفریدنمان خرسند و راضی باشد . دوست دارم مثل تو و پدر باشم . مثل تو بخشنده و مهربان و مثل پدر نترس و پر جذبه . من می توانم محکم باشم و مقاوم ، همانطور که به تو قول داده ام  . 

* تو رو جون ِ عزیزت ،
به ایمون و به دینت ،
به نذر سفره چینت ،
ازم رو برنگردون بابایی .

من امروز شروع کردم به کاری که فاخره باعث اون شد . اگه شکر داشته هامونو به جا نیاریم ، خدای مهربون ازمون می رنجه . همونطور که خدا ما رو در شرایط تلخ زندگی تنها نمی ذاره ، ما هم نباید تنهاش بذاریم . خدا بابای مهربونیه پس بیایم همیشه شاکرش باشیم . فاخره ازت ممنونم که باعث شدی یادم بیاد وقت اون رسیده که به قولام عمل کنم و یه طلب بخشش بابت اینکه رنجوندمت .
نظرات 2 + ارسال نظر
پردیس 1383/09/29 ساعت 04:05 ب.ظ http://version.blogsky.com

سلام
واقعا زیبا می نویسی...من با اینکه اصلا وقت نداشتم ولی تا دیدم آپ کردی گفتم نمیشه نخونم و برم...با اینکه خیلی طولانی بود ولی واقعا لذت بردم...بعدشم دلم نیومد واسه نوشته قشنگت کامنت نذارم...شاد باشی.

محیا 1383/09/30 ساعت 12:59 ب.ظ http://mehrabooni.persianblog.com

سلام گلروی نازنین...خوبی؟دلم خیلی برات تنگ شده بود.تو هم که اصلا پیدات نیست...مثل همیشه نوشته هات عمیق و زیبا...میدونی خدا چه لطف بزرگی بهت کرده که می تونی اینقدر قشنگ بنویسی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد