به یاد نگارنده ع ش ق لب ها می لرزند ،
شب می تپد ،
جنگل نفس می کشد ،
پروای چه داری ؟ مرا در شب بازوانت سفر ده !
انگشتان شبانه ات را می فشارم و
باد شقایق دور دست را پرپر می کند .
به سقف جنگل می نگری :
ستارگان در خیسی چشمانت می دوند .
بی اشک ، چشمان تو نا تمام است و
نمناکی جنگل نارساست.
دستانت را می گشایی ، گره تاریکی می گشاید.
لبخند می زنی ، رشته رمز می لرزد.
می نگری ، رسایی چهره ات حیران می کند .
بیا با جاده پیوستگی برویم .
دروازه ابدیت باز است ، آفتابی شویم .
چشمان را بسپاریم که مهتاب آشنایی فرود آمد .
در خواب درختان نوشیده شویم که شکوه روییدن در ما می گذرد .
باد می شکند ، شب راکد می ماند. جنگل از تپش می افتد .
جوشش اشک هم آهنگی را می شنویم و
شیره گیاهان به سوی ابدیت می رود . *
صبح بخیر تفسیر خوبیای خدا !
حالت چطوره عزیزم ؟ بهتر شدی یگانه ؟ دوست دارم همیشه خوب ِ خوب باشی ، پر از امید و لبخند . این چند روزه که کلمه هامو گم کرده بودم ، کلی واسه حرفای دلم برای تو دلتنگ شدم
اما بالاخره حرفای مهربونمو پیدا کردم . می دونی کجا بودن ؟! قول می دم حدس هم نمی تونی بزنی . خیلی سادست فقط باید کمی فکر کنی . نـه نه ، اونجــــــا نبودن .. وای نه ، اونجـــــــا ! .
. آخه اونجـــــــا هم شد جا ! اصلا نمی خواد بگی تنبل خان ( :دی ) ، بذار خودم بگم ! کلمه هام رفته بودن پشت همه خاطره های خوبمون ، قایم شده بودن . می بینی گل نازم ! حالا که من بزرگ شدم و دست از شیطنت برداشتم ، اینا دست از شیطونی کردن بر نمی دارن ! راستی این چند روزه یه عالمه اتفاقای باحال افتاده که من هنوز واست نگفتم ( ببخش عزیزم ) ولی باور کن توی گوش ِ همون قاصدک نازه که خیلی دوستش دارم گفتم که همشو برات تعریف کنه ، دیشب که اومد روی انگشتم بشینه گفت کلی با تو صحبت کرده و از من گفته . روم نشد بهش بگم که بهت بگه دلم قد دلتنگیامون برات تنگ شده ، آخه هنوز یاد نگرفتم خجالتی نباشم ! هنوز بلد نشدم وقتی اون قاصدک مهربونه میاد که به جای تو نذاره من تنها بمونم با شبنم چشمام ازش پذیرایی نکنم . چقدر شاگرد بی توجهی شدم من ! انگار باید یه ترم مشروط تو بشم تا بفهمم به شاگرد زرنگ فقط یه بار میگن چیکار کن ، چی کار نکن ! وای اگه بدونی اینجا ، چقدر داره چیزای قشنگ اتفاق می افته . دیروز کارگاه نقد شعر بودم . با اینکه می دونم شعرای من اونقدرها هم حرفه ای نیست اما از خیلی از شعرها سر تر بود . فردا هم شب شعر داریم که شاید یکی از شعرامو واسه خوندن انتخاب کنم ! برای اولین بار بود توی دنیای واقعی ها شعرامو دادم کسی بخونه ! شاید مال تو بودن و ترس از خوب ادا نشدنونه که باعث میشه از رفتن به شب شعر منصرف شم . نمی دونم ، باید تصمیم قطعی رو فردا صبح بگیرم ! یه خبر خوب دیگه هم هست که اگه بگم کلی خوشحال می شی ، من بالاخره نتونستم با خودم کنار بیام و بفهمم که باید از اول رشته ی زبان رو انتخاب می کردم البته به قول بابا اصلا ضرر نمی کنم . چون بازم دو رشته خوندم ولی کاش از همون اول دنبال علایقم می رفتم . به بابا گفتم می خوام دکترا زبان بگیرم اما خوب اول اسفند باید ۵ تا کتابو امتحان بدم . کلاس فرانسه شروع شده اما کلاس زبانمو باید شنبه برم مصاحبه . خیلی خوشحالم که می خوام زبان بخونم . خیلی زیاد . از کوچیکی دوست داشتم مثل بابا استاد دانشگاه بشم . باید تلاش کنم تا مثل اون بزرگ و مهربون باشم . من می تونم توی زبان به جاهای عالی برسم علی رغم اینکه نمره فیزیکم از ۱۷ کمتر نبوده ! من باید به علایقم بها بدم . تو هم می دونی که من از تو یاد گرفتم آزاد باشم و آزاد زندگی کنم . راستی یادم رفت بگم ! از این به بعد روزای فرد اینجا رو آپدیت می کنم . آخه کلی درس باید بخونم تا خانوم دکتر بشم . قول میدم برات کامل از همه چی بگم . ما باید تا می تونم از فرصتامون استفاده کنیم . نباید امیدمونو از دست بدیم . فقط آدمای ضعیفن که زانوی غم بغل می گیرن و میگن نمی تونن . ما می تونیم بهترین باشم پس باید حداکثر تلاشمونو بکنیم . خب دیگه عزیزترین عزیز من ، من هر لحظه بیشتر از قبل ایمان میارم به اینکه تو بزرگترین هدیه خدا بودی به من . تو پاداش همه صبرای من توی دنیا بودی . همیشه ی همیشه ، تا وقتی که زنده باشم و بتونم نفس بکشم ، عاشقانه و از ته دل دوستت دارم و برای خوشبخت شدنت دعا می کنم . تو لایق بهترین های خدایی . من مطمئنم یه روزیی از روزای خدا که اصلا دور نیست تو خوب میشی و دیگه این درد مزاحم تن خسته و عزیزتو نمی رنجونه . می دونم یه روزی میاد که تو از شادی بخندی و هیچ دردی نباشه که صورت مهربونتو اذیت کنه . آخه بزرگترین قلب دنیا مال توه که همه توش جا میشن . کلی آدم هست که تو دوستشون داری . خدای بزرگ ! به حق همه این کلمه هایی که روزانه برای یگانه عشقم می نویسم ، به حق همه اشکایی که پشت نوشته هام قایم میشن ، به حق بزرگی اونی که دلش از دریایی که تو آفریدی بزرگتره و به حق همه کسایی که از ته دل دوستش دارن و برای سلامتیش شب و روز به درگاهت متوسل میشن ، مسافر دل منو شفا بده . نذار این جور درد بکشه . می دونم به تو میگن شافی ، فتاح ، حنان ، قیوم ! پس این همه دستای که هر لحظه برای اون به طرف تو دراز میش رو بی جواب نذار . آمین یا رب العالمین !
* سهراب سپهری
آمین یا رب العالمین...
منم آمیم میگم برات خانمی . راستی کلبه جدید منو دیدی ؟
دنیا گل زردی است بنام غم........ مروارید غلتانی است بنام اشک.......... آینه ی شکستنی است بنام دل
سلام خانمی . چقدر خوشیا کمه و فرصتا کمتر . فکر کنم این آخرین باری باش که بتونم بیام مهمونت بشم . فکر میکنم دبگه زمان خاموشی چشام رسیده . اما حیف که حسرت دیدن لوسی به دلم موند !!!۱