به یاد نگارنده عشق

تو به من خندیدی !
و نمی دانستی من ،
به چه دلهره ( ! )
از باغچه همسایه سیب را دزدیم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه !
سیب دندان زده ،
از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز سالهاست که
در گوش من آرام ،
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم و من
اندیشه کنان غرق این پندارم که
" چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت ! "
* خیال لحظه های عاشقانه
دیده نواز می آید ، وسوسه ساز می آید
"جدایی ها ، به من زودتر رسانش "