به یاد نگارنده ع ش ق
بازم هوای تو به سرم زده و دل غرغروم داره بهونه بودنتو می گیره ...
دوباره میشم همون گلروی تنهای تو و ساعتها به یاد تو با آواز غمگین مرغ عشق پنجره روبرو گریه میکنم ... خاطره هامون سرزده و بی خبر اومدن مهمون خیالم
شدن ... ببینم تو هم پذیرای خاطراتمون هستی یا نه ؟! نمیدونم با هجوم این همه
خاطره بدون تو چیکار کنم ؟! خیلی سخته ... خیلی سخته
نمی دونم چی بگم که بیانگر همه حرفام ، احساسم ، گله هام و ... باشه ... امروز نمی خوام گله کنم... نمی خوام شکایت کنم ... نمی خوام بگم ...
راستی چقدر دلم برات تنگ شده ... خیلی خیلی ... کاش فقط یه لحظه باهات حرف میزدم ... دلم واسه حرفات تنگ شده ... واسه گلروی من گفتنت ... واسه صدات ...
واسه لحظه هامون ... من چقدر بدون تو تنهام ... چقدر محتاج توام امروز ... چقدر ...
اینم گلای رزی که واسه تو چیدم شاید که بوشونو حس کنی و برگردی ...
راستی گل رز که بو نداره
تا وقتی که آدم دلش تنگ میشه .. بی بو ترین گلها هم خوش بو هستند ...
حالا مطمئنی که گل رز بو نداره ؟
تنها چیزی که لازم و کافیه بگی که بیانگر همه حرفات٬ احساست٬ گله هات و .... هست اینه که بگی که دوستش داری... ولی نه اون جوری که همه میگن... اون جوری که باید بگی...
چقدر تاثبر گذار بود مطلبت ...
ببین لیدی من دیشب متوجه شدم وقتی چیزی رو از ته قلبت بنویسی .. شاید نشه تو نوشته گریه کرد . بوسید و ...
اما اگه واقعا حست یاشه بدون کم و کسر منتقل میشه
تو تنها نیستی ....همه مردم شهر با تو تنهایند
سلام گلرو...خوبی؟
راست می گی...پیش عطر دوست٬ هیچ گلی بویی نداره..