نازک آرای تن ساق گلی
که به جان اش کشتم وُ
به جان دادم اش آب .
ای دریغا !
به برم می شکند.
دست ها می سایم تا دری بگشایم .
بر عبث می پایم که به در کس آید .
در و دیوار به هم ریخته شان بر سرم می شکند .
کاش بازم .. بازم مثل همیشه .. حس هام رو توی دلم کُشته بودم و .. .. . احساس می کنم کوچیک شدم .. حالا می فهمم که خودخواه ترین آدم دنیایی و این خودخواهیت چقدر اذیتم کرد .. .. دیشب . اشتباه کردم .. اشتباه کردم که فکر کردم باید خوشحالت کنم .. اشتباه کردم که نشستم یه روز ِ کامل رو با عشق برای تو نوشتم وُ آخر واسه این که نشون ندم چقدر غرورم شکسته .. با بی اهمیتی کامل ، اول بودن و هُل هُلی نوشتن رو بهانه کردم .. خورد شدم .. همه اشتیاقم رو از دست دادم .. از خودم بیشتر بدم اومد که .. فهمیدم .. دارم روی شن دریا ، یادگاری می نویسم .. . چرا فکر نکردی منم مثل ِ تو .. مثل تو که نه .. خیلی کمتر از تو .. محبت می خوام .. توجه می خوام .. .. . همش تقصیره خودمه .. آره مقصر منم .. .. . چرا باور نمی شه ! .. چرا باورم نمی شه .. این تراژدی کژدار مریض .. مدت هاست تموم شده .. مدت هاست تموم شده .. تموم شده ..
* ای دل احمق .. چرا حالیت نمیشه تو آخه .. هان !!!!!!!!!!!!
...
سلام هدا...خوبی؟؟...خودتو مقصر ندون...تو مقصر نیستی...عاشق به معشوق خودشم برسه این اذیت و ازار تموم نمیشه ...خوب فکر کن ببین چی میگم...از تو دیگه انتظار نداتشتم...اخه دل بیمار چیزی حالیش میشه؟؟؟...فدات
سلام...
این یعنی همینجا که من ایستاده ام:(
خدایا این عشق چه بود؟؟؟...
خوشحالم هنوز می نویسی ..این یعنی هنوز هستی...خوشحالم...سلام
سلام.......خدایا جهنم فرداست چرا امروز میسوزیم...
سلام منتظر اپ جدیدیم.....................................................یا عشق.....................................................
سلام
وبلاگ جالبی داری
موفق باشی