این روزا .. این روزایی که هیچ فاصله نیست بین ما .. این روزایی که تو پیشم هستی وُ من تنها دلخوشی م تویی .. احساس می کنم خدا یه باره دیگه .. یه جای دیگه .. تو رو به من بخشیده .. کاش بدونی این روزا .. با تمام دغدغه هاشون .. با تمام سختی هاشون .. پر از تو و قشنگیه .. آخه تو عشق منی .. همه زندگی و روح من ..  همه سهم من از قشنگیای زندگی .. آخه مگه تو کی هستی .. مگه تو کی هستی که مالک تمام منی .. تو کی هستی که حتی فکر کردن بهت هم برام لطیف و پر خاطره ست .. تو کی هستی که وقتی ازت می نویسم .. هنوز که هنوزه .. اشک هام دونه دونه سرازیر می شن .. تو کی هستی که لحظه لحظه ی زندگیت از من جدا نمی شه .. تو با اون همه ی غرور و مهربونی و خودخواهی و خنده های دوست داشتنی و قشنگت .. من تو رو با همه ی وجودت .. با همه ی خوبیا و بدیا .. با همون حس مالکیت و آرامش درونیت دوست دارم .. حتی خودخواهی هات هم برام لذت بخشه .. از شنیدنشون لذت می برم .. فقط حیف که .. حیف که تا عمر دارم .. نمی تونم .. نمی شه که باهات باشم .. آخ که چقدر سخته .. خدا می دونه چقدر سخته که روز تولد عزیزترین موجود زندگیت یادت باشه و دل دل کنی که .. .. .. . سخته اما قشنگه .. چون تو اینجایی .. چون بین همه ی نوشته هام .. فقط تویی که حق وجود داری و می خوام که باشی .. گاهی اوقات به خودم میگم .. خوش به حال ف .. حداقل تونست بگه وُ ثابت کنه وُ پیشت باشه .. می خواستم تبریک بگم .. تولدت رو .. اما راستش .. منم مثل تو .. دقیقا مثل تو .. جسارت ش رو نداشتم .. جسارت غرق شدن توی گذشته و به واقعیت رسیدن .. تو که نمی دونی چقدر سخته .. سخته .. می دونم .. می دونم .. تمام وُ کمال داشتن تو .. برای من .. محاله .. چون خیلی وقت ها .. خودم رو قانع کردم که فقط شاهد خوشبختی هات باشم .. از دور .. مثل یه سایه که مدام مراقبت بوده و نخواسته که دیده شه .. نخواسته که بدونی مراقبته .. خواسته حس کنی .. اگه تو نباشی ، بازم میشه ادامه داد .. اما می دونه .. می دونه .. همه ی دنیا رو بگرده .. عشق برای اون فقط و فقط توی تو خلاصه می شه و بس .. تو با همه خنده ها و غرورت .. کاش بدونی .. اونقدر برام عزیزی که حتی امروز وقتی گفتی .. کادوی س .. مثل بچه ها .. دونه دونه .. .. .  حسودیم شد ، نه ! .. آره .. امروز بازم .. دوباره .. به هر دوشون حسادت کردم .. به بودنشون با تو .. اما نخواستم که بدونی .. سکوت کردم .. اما دلتنگت شدم .. دلتنگ اون روزایی که تو فقط و فقط مال من بودی .. دلتنگ روزایی که من تو رو با هیچکی قسمت نمی کردم .. دلتنگ روزایی که من بودم وُ تو وُ جزیره ی قمیشی وُ مرد تنهای شب ِ ابی .. آهنگ پرسه رو یادت می یاد .. من شیراز بودم .. خونه ی عموم .. تو ازم خواستی و من همه ی تابستونم رو با اون آهنگ پر کردم .. به یاد تو وُ به عشق تو که مال من بودی و نبودی ..

 

بذار خیال کنم هنوز ترانه هامو می شنوی

هنوز هوامو داری و هنوز صدامو می شنوی

بذار خیال کنم هنوز یه لحظه از نیازتم

اگه تمومه قصه مون هنوز ترانه سازتم

بذار خیال کنم هنوز پر از تپ و تاپ منی

روزا به فکر دیدنم شبا پر از خواب منی

بذار خیال کنم تو دلتنگیات

غروب که میشه یاد من می افتی

 تویی که قصه ی طلوع عشق رو

گفتی و دوستت دارم و نگفتی

بذار خیال کنم منم اون که دلت تنگه براش

اونی که وقتی تنهایی

پر می شی از خاطره هاش

اون که هنوز دوستش داری

اون که هنوز هم نفسه

بذار خیال کنم منم اونی که بودنش بسه

 

این روزا .. روزایی که این آهنگ رو با خودم زمزمه می کنم وُ دلتنگت می شم وُ می دونم که هیچ وقت نمی تونم باهات باشم وُ دلم از عشق لبریز می شه وُ توی آدم های قصه ام تو هستی وُ انگار که نیستی .. دلم می خواد هیچ کدوم نباشن و تو باشی .. باهات حرف بزنم .. شادی کنم .. آروم باشم .. شیطنت کنم ..اما بازم تو نیستی .. تویی که برای من قشنگ ترین صدا و تصویر دنیایی .. با اینکه نمی بینمت .. اما با دلم می بینمت .. خوبی هات رو .. غرورت رو .. ایمانت رو .. مناعت طبعت رو .. تو واسه من همون حس شیرینی هستی که لذت خنکای یه نسیم رو بهم می ده .. لذت یه علاقه ی پاک و بی هوس .. لذت یه عشق بدون گناه .. لذت اوج عشق بدون شعله ی خانمانسوز هوس .. واسه همینه که دلم می گیره .. واسه همینه که همیشه حسرت نبودت رو دارم .. واسه همین پاکیی که بود و من از دست دادمش .. واسه همین علاقه ی فوق العاده منحصر به فرد .. عشق .. عشق .. امان از عشق .. امان از این نبودن تو .. نه اینکه نباشی نه .. هستی .. همیشه هستی .. با من .. توی دلم .. توی قلبم .. انگار که هیچ وقت ازم جدا نمی شی .. من به عشق تو می نویسم ..می خوونم .. زندگی می کنم .. توی تک تک لحظه هام فقط تویی که مظهر عشقی .. علاقه یعنی تو .. حالا می فهمم .. چرا ف اون کارو می کنه .. چون عاشقته .. با همه وجودش .. مثل من .. که تو شدی جزیی از من .. می دونم امشب .. یه جایی .. یه وقتی .. بین همه ی این نوشته ها .. می آیی .. می بینمت و با عشق بازم .. دونه دونه .. .. . خوش اومدی عزیز ِ همیشه .. اون جا نمی تونم این ها رو بگم .. اما اینجا که .. اینجا که تو مال منی و من مال تو .. می تونم .. می تونم احساس کنم .. هیچ فاصله نیست .. اینجا دیگه.. نه س هست و نه ف .. اینجا عشق و بودن هیچ کسی بر من ارجح نیست و من مالک این قصرم .. اینجا من مالک تو ام و تو .. مالک همیشگی من .. که همیشه اگه باشم .. اگه باشی .. اگه باشیم .. عشقه که غوغا می کنه وُ دریا وُ دونه دونه اشک .. که می دونم .. فقط و فقط .. از حرمت عشق پاکه ..

 

* بی صدا نرو .. باشه ؟! .. نمی تونم .. نمی تونم .. نمی تونم .. جز تو .. نمی تونم ..  

 

* امروز بازم .. با همون لحن .. همون لحن آروم و پر از عشق .. صدام کردی .. پر شدم از احساس غرور .. ممنونم .. ممنونم که لا به لای همه حرف هات ، علاقه ایی پنهون و روشنه .. بابت تموم این علاقه ی قشنگت ممنون ..

نظرات 1 + ارسال نظر
سوسا 1386/11/24 ساعت 08:18 ق.ظ

سلام هدا.خوبی؟؟؟امیدوارم اگه این دنیا به عشقت نرسیدی اون دنیا به عشقت برسی که میدونم میرسی...و چه زیباست این عشق...فدات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد