من از تو حرف می زنم
شب عاشقانه می شود
تو را ادامه می دهم
همین ترانه می شود

دارم ابی گوش می کنم .. آهنگ مورد علاقه ی تو .. آهنگ مورد علاقه ی خودم .. سکوت کردم .. نه قدرت حرف زدن ، نه دلم می خواد حرف بزنم .. فقط توی سکوت گوش می کنم و فکر می کنم .. به حرف های .. .. . داشت از شماها می گفت .. از همتون .. می گفت مرفه بی دردید .. می گفت .. یه عده اینجا .. یه عده خارج .. انگار می شناختون .. اما من فقط توی حرف هاش خواستم به تو برسه .. که نرسید .. کشش ندادم .. از لحن صحبتش خوشم نیومد .. یا شایدم دلم نیومد از تو اونجوری بگه .. درباره برگشتم به تو .. به چهارراه حیبی و استادان و عباس آباد و .. .. . دلم گرفت .. نه از این که تو نیستی .. نه از اینکه الان حالم از همه ی مردای دنیا بهم می خوره .. نه از این که حس اعتمادم رو به همه از دست دادم .. نه از اینکه چیزی شدم که هیچ وقت فکرش رو هم نمی کردم .. از اینکه .. احساس ِ نازنینم رو دو دستی تقدیم کسی کردم که راحت و آسوده شده بود .. همه ی کس تو . به همین راحتی .. نه سختیی کشیده بود .. نه حتی هیچ شبی منتظرت مونده بود .. نه حتی به خاطرت تحقیر شده بود .. ولش کن .. بگذریم .. خسته شدم از غرق شدن ..