" نگه ت می دارم ،‌ پیاده ام شو .. !  "

به اتمام رساندمت ،
خون آبه ی گناه ، بد جور وُ
تو ، هنوز هم ،
سمجـ..انه خواهی که وجود باشی ،
در من چونان
قارچک های باکره گی وُ
اکسیژن مسموم لجنزارک های وحشی
لیکن
خط خطیت کرد ،
بوی تعفن جوانه گی هام
 ــ  تو  ــ را ،
هنگامی که
تیغ های برنده ی هوست
تکه های روحم را درید ،
بی رحم .

* و چقدر سخت است که یاغی شوم و مثل تو ، چراغ های رابطه را بجوَم ، دیوانه وار . قهر مکن ، خودت یادم داده ای باید آینه ی دق ات شوم . حالا هم روی  همه ی خودت  ، یک خط می کشم وُ یک آب روش وُ خلاص ، خلاص ، خلاص . تنها این را بدان ، تلخی م انعکاس  خود خود توست  که نشانت دادم ، بی امان . طاقت نداشتی ، هیچ و من ،‌ از حماقت م خنده ام می گیرد ، حالا .

نظرات 5 + ارسال نظر
علیرضا 1385/04/17 ساعت 06:59 ق.ظ

سلام اولا خیلی خشن نوشته بودی مثل قاتلا
دوما زبونت خیلی عوض شده که این خیلی خوبه
سوما بهت حسودیم میشه چون من کلی وقته ننوشتم انگار یادم رفته زبونم کور شده
چهارما خیلی ماهی یعنی خیلی ماه بود
پنجما ( ... )اینجاش غیر اخلاقی بود
ششما فردا منتظرم
هفتما مراقب هدا خانوم باش
هشتما به خدا سپردمت
نهما تا بعد یا علی

روشینا 1385/04/17 ساعت 08:55 ب.ظ

سلام .تلخ بود اما خوش مزه عینهو قهوه دم غروب که مستت می کنه .

[ بدون نام ] 1385/04/18 ساعت 12:01 ب.ظ

سلام هدای عزیزم
دلت زیباست
و مهمتر از اون
به هر کاری که دست میزنی
اگر حماقت
اما ستودنی
چون دل دریاییت هیچ وقت گناهکار نیست
به خاطر صادق بودنت

زئوس 1385/04/18 ساعت 10:53 ب.ظ http://zeuss.persianblog.com

سلام هدی عزیز...
دختر دریا ...
مثل گربه چکمه پوش توی شرک شدم ... اون جوری که معصومانه نگاه میکرد ...
این نوشته مستحق حجت میکند ...
میدانی چه نوشته ایی؟
استوار و محکم ؛ بدون مسافرت به پیش برو ...
از گنار من رد شدی ؛ بوقی بزن ...

از همه چیز ممنون. بسیار زیبا بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد