شبیه افسانه ها شده ای !
دیگر همه تو را می شناسند .
تو هم مرا از پیرهن روشن آن سال ها بشناس !
چه خطوط تاری که در گذر گریه ها بر چهره ام نشست .
چه رشته های سیاهی که در انتظار آمدنت سفید شد .
چه زخم هایی که .. بگذریم !
بگذریم .. بگذریم بی بی باران !
مرا از آستین خیس همان پیراهن آشنا بشناس .
سلامی به بوی نمناکی خاک.
کهنه شده ام. با گردو غبار فراوان.
خیلی عالی می نویسی
سلام عزیز ...... قالب جدید مبارک !! ...... بگذریم ؟/ ..... به چه بهایی ؟؟ ..... به بهای از دست دادن همه چیز ؟؟؟؟..... مگه دیگه چیزی هم برامون مونده ؟؟؟؟؟؟
سلام دوست من هدا
آفرین به احساست. خوب نوشتی واقعا دستت درد نکنه.راستی نام ؛ آوای هیوا کردی است .تو کردی؟ اگه این جوری باشه خوشحال می شم. به منهم سر بزن. موفق باشی